«مادر قلب اتمی» دارای ایده و فکر قبلی بوده است و دید کلی حاکم بر آن نوعی بلوغ را نشان میدهد. اما گذشته از انتخابهای پایهای فیلمساز، نحوهه نمایش ایدهها و استفاده از فرصتها در فیلم چندان رضایتبخش نیست.
توجه: خطر لو رفتن داستان فیلم
حضور علی احمدزاده در سینمای ایران بیشتر از اینکه به خود فیلمهایش مربوط شود در راستای حاشیهها و ممیزیهای فیلمها بوده است. فیلم اول او به نام «مهمونی کامی» چند سال در توقیف ماند و در نهایت خود او لینک دانلود فیلم را در اینترنت منتشر کرد. در بیانیه همراه فیلم آمده بود که اثر نهایی نتیجه زحمات گروهی بوده که بدون دریافت دستمزد خاصی کار را به اتمام رساندهاند و حالا که فیلم امکان نمایش پیدا نکرده است تنها خواسته گروه دیده شدن آن خواهد بود. «مهمونی کامی» توسط مخاطبین مختلف دانلود و دیده شد و میتوان گفت که فیلم از هر نظر یک ناامیدی کامل بود. نمایش سفر جادهای چند دوست جوان برای رفتن به یک مهمانی و سرککشیدن به درگیریهای بینشان از بین دیالوگها برداشتی بود که میشد از فیلم داشت و ابدا فراتر از این نمیرفت. سطح متن و اجرای فیلم توان ساختن یک جامعه یا نمایش چند بعدی قشر خاصی از جوانان کشور را نداشت و همهچیز به شکلی شدید سطحی و غیرحرفهای بود. «مهمونی کامی» به واقع از آن فیلمهای اولی بود که میشد به سادگی نادیدهاش گرفت و در یک جریان اکران طبیعی به قطع این اتفاق برایش رخ میداد اما توقیف چندساله فیلم باعث شد توجهها به شکلی غیرطبیعی به سوی آن جلب شود. فیلم دوم احمدزاده که «مادر قلب اتمی» نام داشت گرفتار همان مسائل مربوط به فیلم اول شد و به انبار فیلمهای توقیفی پیوست.
قضاوت در مورد فیلم دوم او که در نمایشهای خصوصی کم و بیش تحسینهایی دریافت کرده بود مشکل بود چرا که فیلم اول خبر از ظهور استعدادی تاره نمیداد و حاشیههای مربوط به سانسور و توقیف دیگر چندان باعث جلب توجه نمیشد. پس از نامه دولت برای مشخص شدن تکلیف لیست فیلمهای توقیفی اولین مورد وارد شده به اکران فیلم علی احمدزاده بود. «مادر قلب اتمی» پس از حدود دو سال توقیف این روزها به نمایش درآمده است و این بار واکنشها در مورد فیلم یکسان نیست. تعدادی از مؤلفههای پایهای فیلم اول در «مادر قلب اتمی» هم دیده میشوند. برای مثال این بار هم موضوع فیلم قشر خاصی از جوانان هستند که به نظر میرسد فیلمساز با آنها همنشینی بیشتری داشته و با جزییات رفتاریشان آشناست. این بار هم بیشتر سکانسهای فیلم شخصیتها را در جادهها و از درون ماشین نمایش میدهند. اما «مادر قلب اتمی» هم به لحاظ دید کلی حاکم بر فیلم و هم به لحاظ جزییات ساخت یک رشد قابلتوجه را نشان میدهد.
در اولین سکانس فیلم دو دختر جوان را میبینیم که با حالی نهچندان مساعد از یک مهمانی خارج میشوند. به سختی تعادل خود را برای راه رفتن حفظ میکنند و در حالی که جای پارک ماشین خود را فراموش کردهاند قدمزنان به گوشههای خیابان سرک میکشند. فیلم سرگذشت این دو نفر را در یک شب تا سحر به نمایش میگذارد. منطق حاکم بر داستان از همین ابتدا به درستی قواعدی را برای ادامه ماجرا تعریف میکند. هوشیار نبودن شخصیتها که باعث میشود جهان اطرافشان را کمی غیرواقعی و وهمآلود درک کنند و البته حفظ زاویه دید فیلم برای این دو نفر. تا پایان با یک منطق واقعگرایانه روبهرو نیستیم. این دو در حرکتی که مایههای فانتزی دارد بزرگراهها را ورودممنوع میروند و به شکل تصادفی مسیرهایی یکسان را دو بار طی میکنند. این عناصر فانتزی مینیمال کمکم رشد کرده و به حضور صدام حسین در فیلم منجر میشوند و روبهرو شدن با مردی که ادعا میکند از آن دنیا برای بردن آنها آمده! بنابراین فیلم با یک فانتزی خیلی ملایم کار خود را شروع میکند و کمکم درک شخصیتها از اتفاقات اطرافشان را به خیال نزدیک و نزدیکتر میکند.
احتملا هدف فیلمساز این بوده که شبگردی خیالانگیز این شخصیتهای ناهشیار را به شکلی هوشمندانه به دغدغههای امروز نسل جوان وصل کند. دغدغههایی مثل جنگ، بمب اتم، مرگ و زندگی، مهاجرت و زندگی اخروی که در یک فضای واقعگرا باید حضوری کاملا بیانعطاف داشته باشند چرا که به راحتی وارد خطوط قرمز مختلف میشوند در این فضای خیالی به شکلی کنایی به میان میآیند و حضورشان را به رخ میکشند. تا اینجا وجوه مثبت کار احمدزاده مورد اشاره قرار گرفت. چنانکه گفته شد «مادر قلب اتمی» برخلاف فیلم اول که به معنای واقعی کلمه بیهوده به نظر میرسید، دارای ایده و فکر قبلی بوده است و دید کلی حاکم بر آن نوعی بلوغ را نشان میدهد. اما گذشته از انتخابهای پایهای فیلمساز، نحوهٔ نمایش ایدهها و استفاده از فرصتها در فیلم چندان رضایتبخش نیست.
فیلم خوب شروع میشود. بازی با کنشهای تکرارشونده که شخصیتها را در یک دور باطل نشان میدهد هوشمندانه است. مثل بازی با حسگر آسانسور و شیر آب یا ورود به مسیرهای تکراری و ورودممنوعها. انتخاب نماها در چند مورد تحسینبرانگیز است. مانند سکانسی که کامی «مهرداد صدقیان» در حالی که چراغهای تهران زیر پایش مشخص است خواب عجیبی راجع به یک انفجار اتمی تعریف میکند و این گفتوگو در ادامه به تاریخچه ساخت توالت فرنگی میرسد تا آشفتگی ذهنی شخصیتها به شکل پراکندهگوییهای شدید خودنمایی کند و فیلم سعی میکند فرصتهای کمیک موجود در این موضوعات را از دست نداده و نهایت استفاده از آنها را ببرد. اوج این تلاش را در سکانس همراهی دو دختر با مأمور پلیس شاهد هستیم که جزییاتی مانند حرکت ورودممنوع در خیابان ولیعصر و اشارههای متعدد به شیطانپرستی آن را به بامزهترین و شاید گزندهترین سکانس فیلم تبدیل کرده است.
زمانی که فیلم به نیمههای مسیر خود میرسد کمکم تسلط فیلمساز روی وقایع از بین میرود و داستانپردازی به شکلی بیقیدوبند ادامه پیدا میکند. تقریبا از جایی که مایههای فانتزی پررنگتر میشوند و عناصر خیالی حجم بیشتری از جهان فیلم را اشغال میکنند فیلم جذابیت و گیرایی خود را از دست میدهد و ارتباط با شخصیتها سخت و سختتر میشود. فرد ناشناسی (محمدرضا گلزار) که گاهی هم به عنوان راوی وارد فیلم میشود به شکلی عجیب در مکانهای مختلف حاضر میشود و آینده شخصیتها را پیشگویی میکند. خبر از زندگی در دنیای دیگر میدهد و درهایی که از یک زیرگذر شهری به آن دنیا باز میشوند! در جایی از فیلم صدام را در گوشهای از شهر ملاقات میکند و چنددقیقهای را با او میگذراند! در نهایت هم ادعا میکند که برای بردن دخترها به آن دنیا آمده و وظیفه انتقال نوبهار (پگاه آهنگرانی) به آن دنیا به او سپرده شده است چرا که در آن دنیا ملتها نیازمند دانشمندان ضدهستهای هستند و نوبهار یکی از بزرگترین دانشمندان ضدهستهای در آن دنیاست! واقعا چطور میشود این وقایع را به هم وصل کرد؟
میتوان در یک
تعریف خیلی کلی همه این اشارهها را عناصری تصادفی از مسائل روز جامعه دانست که در
گوشهای از ذهن ناهشیار کاراکترها رخنه کردهاند اما این کافی نیست. این اشارهها درک
مشخصی را در ذهن مخاطب ایجاد نمیکنند. برخی سکانسها شدیدا جاهطلبانه به نظر میرسند
مانند سکانس حضور صدام در ماشین اما در عمل استفاده خاصی از این سکانس نشده است. بنابراین
اگر چه نیمه اول فیلم خوشرنگ لعاب، بامزه و گزنده نوشته شده است اما تمام این ویژگیها
در نیمه پایانی از دست میروند و ارتباط مخاطب و درک او از جهان خیالانگیز و کمیک
فیلم مخدوش میشود. «مادر قلب اتمی» فیلمی است که چه در نگاه کلی و چه در جزییات ایدههای
بکر و امیدوارکنندهای در خود دارد. احمدزاده راهی را در پیش میگیرد که شباهتی به
کار فیلمسازان هم نسل خودش ندارد. تا حدی هم در این زمینه موفق عمل میکند اما فیلم
در پایان هدررفته و غیرقابل درک به نظر میرسد. «مادر قلب اتمی» افسوسهای زیادی بر
جا میگذارد چرا که فیلمساز اکثر فرصتهایی که ایجاد کرده را نیمهکاره رها کرده است
و به حداقلها رضایت داده اما در انتهای تمام این بحث یک امیدواری باقی میماند که
میتواند ما را در انتظار فیلم بعدی این جوان که مسیر فیلمسازیاش متفاوت است نگه دارد.
فیلم آخر او به نام «پدیده» با کادر بازیگری جذاب هدیه تهرانی، امیر جدیدی، پگاه آهنگرانی
و مهرداد صدیقیان قطعا از مورد انتظارهای اکران خواهد بود.