«ماندوو» را میتوان يك فيلم مستند جادهای هم دانست.
توجه: خطر لو رفتن داستان فیلم
«ماندوو» داستان زندگی خانوادهای كرد از ايران است كه پس از انقلاب، ناگزير وطن را به قصد عراق تركمیكنند. «ماندوو» صفتی كردی است به معنای خسته و در راه مانده.فيلم در پيرنگ اصلیاش به همين صفت خستگی و درماندگی میپردازد، و از عواقب غربت و آوارهنشينیمیگويد. شيلان، بانوی دكتر جوانی است كه به درخواست پدرش، از كشور سوئد بار سفر را میبندد و به كردستانعراق برای ملاقات با عمويش، سفر میكند. اين سفر به نيت آن است كه عمو و خانوادهاش را برای مهاجرت بهسوئد متقاعد سازد. فيلم با ورود شيلان به خانه عمو استارت میخورد و در ادامه، تماشاگر قصه را از نگاه سوبژكتيوعمو دنبال میكند. خواست كارگردان در انتخاب نگاه سوبژکتیو برای فيلمش و اختصاصا برای كاراكتر اصلی(عمو)، همذاتپنداری تماشاگر با شخصيت اصلی، قصه و اتفاقات آن بوده است؛ اين كه تماشاگر جای دوربین وجای عمو قرار بگيرد و همراه دوربین به اتفاقات پيش رو نگاه کند. این نگاه، اگر چه ممكن است تا حدودی سببهمذاتپنداری مخاطب شود، يا به تعبيری فاصله مخاطب- شخصیت را کم کند، اما نكته اصلی اينجاست كه درنمای نقطه دید و انتخاب دوربین سوبژکتیو، مخاطب تنها آنچه را میبیند که شخصیت اصلی داستان میبیندولاغير. اين نگاه سبب میشود تا تنها متوجه ويژگیهای كاراكتر اصلی داستان باشيم و نقش او در رويكرد اصلیداستان كمرنگ يا بیرنگ خواهد شد. نمايی كه كارگردان برای نقطه دید فيلم «ماندوو» برگزيده، تنها یکی ازعناصر دوربین سوبژکتیو است و تمام آن نيست. نمايی كه به دليل نقص عضو شخصيت اصلی (عمو) و زمينگيربودنش، محدوديتهای زيادی را هم برای فيلمسازش ايجاد کرده و به عبارتی ديگر دستوپای او را در بهرهوری ازموقعيتهای درام داستان بسته است. تمام آنچه تماشاگر به عنوان مخاطب فيلم میبيند، در زمان و مكانهایاندكی محدود شدهاند. در سینما سادهترین راه، برای آن که مخاطب را به واقعه درون فیلم گره بزنند، انتخابهمين نمای نقطه دید است. در اين نما نقطه دید شخصیت اصلی به نقطه دید مخاطب گره میخورد و مخاطب درموقعیتی سوبژکتیو قرار میگیرد. اما در فیلم «ماندوو» نكته معنايی روايت، بر تجربه مخاطب استوار میشود و ايننمیتواند منطق همذاتپنداری را که متعلق به جهان روایی سينمای کلاسیک است، با خود به همراه داشته باشد.
همذاتپنداری اساسا، در نمای نقطه دید یا دوربین سوبژکتیو وجود ندارد. بلكه تنها میتوان با ايجاد اكتهای بالا در قصه و شخصيتها، موقعيتهای دراماتيك بهتری از اين نما فراهم آورد. فيلمساز و فيلمبردارش در چهارچوب همين انتخاب نما، با كلوزآپ، فلو و فوكوس و... آن، ترفندهای تصويری جذابی هم رقم زدهاند. ترفندهايی كه با حركت روی دست فيلمبردار (بايرام فضلی) كامل شدهاند و فيلم را از خطر يكنواختی و آزاررسانی مخاطب نجات دادهاند. «ماندوو» را میتوان يك فيلم مستند جادهای هم دانست. مستندی كه تنها راوی است و روايت میكند. از لحظههای تلخ و شيرين زندگی مردم مناطق مرزی تا عروسی و عزا، قتل و تجاوز، درمان و درمانگاه، همه را روايت میكند و به تصوير میكشد. بدون آن كه قصد اين را داشته باشد كه از اين اتفاقات موقعيت دراماتيكی بسازد. تلخی زندگی مهاجران كرد ايرانی در دوره حكومت حزب بعث پيرنگ اصلی قصه «ماندوو» است، اما پيرنگهای فرعی ديگر از اهميت آن كاستهاند و آن را به حاشيه بردهاند. «ماندوو» درحقيقت به دليل پرداختن به ماجراهای فرعی، ابتر مانده است. بيماری پدر شيلان و دليل مهاجرت آنان به سوئد، تنهايی دو برادر (پدر شيلان، پدر شاهو) در غربت سوئد و عراق، عشق قديمی شيلان و شاهو، كنارهگيری پدر شاهو از مهاجرت به سوئد به نفع برادر و ازخودگذشتگی او برای بازگرداندن سلامت برادرش، شرايط ناامن شهرهای كردنشين مرزی، جادههای پر از مين، درگيریهای نظامی و محلی، تروريست و... همه داستانهای فرعی هستند كه كارگردان مدام در طول فيلم به سويشان خيز برمیدارد، اما قادر نيست از هيچكدام آنها استفاده مفيدی كند و آن را به يك موقعيت خوب، مناسب و تاثيرگذار دراماتيك بدل سازد. شايد دليل اصلی اين ناكامی، به همان انتخاب نگاه سوبژكتيو بازمیگردد كه پيش از اين به آن اشاره شد. «ماندوو» قرار بوده يك فيلم جادهای پر از اكت باشد. اما متاسفانه دوربين در بيشتر سكانسهای شلوغ ايستا است، چون مجبور است به همان نمای انتخابشده آغازين وفادار بماند و از پيرمرد جدا نشود. تماشاگر هم بنا بر يك توفيق اجباری، به دليل همين انتخاب غلط از سوی كارگردان، در اين داستان شلوغ و جادهای، كنشهای جاری را تنها از دريچه چشمان كمسو، تار و گاه بسته پيرمرد دنبال میکند. «ماندوو» لحظات خوب و تاثيرگذار كم ندارد. لحظاتی كه با وجود محدوديتهای حركتی دوربين باز هم میتوانستند اثربخش باشند. اما اين لحظات خوب، قربانی بازیهای ضعيف بازيگران، به ويژه شيلان و شاهو كه بازوان مكمل پيرمرد در شكلگيری داستان هستند، شدهاند. پيرمرد تنها كاراكتری است كه تماشاگر او را نمیبيند، اما اكتهايش را حس میكند. عمو شريف حرف نمیزند، سرفه میكند، نفسهای تند و عميق میكشد و اين ديگران داستان هستند كه به او هويت میدهند. او با وجود شخصيت انفعالیاش در داستان گاهی از همين ديگران، پيشی میگيرد و هوشيارتر و هوشمندتر عمل میكند. او با عكسالعملهای رعبآورش (نفس كشيدنهای تند تند) جمع را متوجه بروز خطر میكند، يا با اسلحه به افسر متجاوز عراقی شليككرده و او را شكار میكند. پيرمرد تنها كاراكتر شخصيتپردازیشده در داستان است كه به باور تماشاگر مینشيند و تماشاگر با اين كه او را نمیبيند، حسش میكند. اين اتفاق درباره سايرين هيچگاه، حتی در كليدیترين سكانسها و موقعيتهای دراماتيك هم نمیافتد.) سكانس عاشقانه قديمی بين شاهو و شيلان اگر چه در تاريكی و در يك نمای دور است، اما حتی با بازی در صداها نيز كدگذاری موثری ندارد.) در پايان بايد گفت «ماندوو» يك فيلم جادهای ناموفق است كه در بيان داستان خود الكن مانده و در حد يك مستند بیخاصيت متوقف میماند.