«تمرین برای اجرا» تازهترين فيلم محمدعلی سجادی، با همه ضعفها و كمداشتهايش - در پی حدود هشت سال سكوت - صدای كارگردانی را به گوش ما میرساند تا بدانيم و باور كنيم كه عاشقان سينما و هنر فيلمسازی با وجود شديدترين تنگناها و سختیها نيز، هرگز خانهنشين نمیشوند و هيچگاه شوق پريدن و پرواز در وجودشان فروكش نمیكند.
«تمرين برای اجرا» را بايد هفدهمين فيلم بلند محمدعلی سجادی در مقام كارگردان به حساب آورد. سجادی ازجمله فيلمسازانی است كه حتی اگر در مقاطعی از دوران فيلمسازی خود در عرصه توليد فيلم كاری هم نكرده باشد، كوشيده تا از فضای فعاليتهای هنری فاصله نگيرد.
با نگاهی به حدود ۳۳ سال كار حرفهای اين فيلمساز به روشنی پيداست كه در دو مقطع مشخص زمانی، ازجمله در سال ۷۰ پس از ساخت فيلم «افسانه مهپلنگ» حدود شش سال و از سال ۸۶ ،بعد از ساخت فيلم «مخمصه» حدود هشت سال، فرصتی برای توليد فيلم نداشته و تنها برای فاصله نگرفتن از فضای كارهای هنری، خود را با نوشتن داستان، رمان، فيلمنامه و نقاشی كردن و برگزاری نمايشگاه نقش و نگارهای متنوع، سرگرم كرده است. هرچند درباره كارنامه فعاليتهای فيلمسازی يك هنرمند، تنها بر پايه شمار آثارش يا با استفاده از سنجههای كمی نمیتوان داوری كرد. با اين همه اگر سجادی فضای مناسبی برای توليد فيلم پيدا میكرد، بیترديد در پی بيش از سه دهه فيلمسازی، اكنون میبايست بيش از ۳۰ فيلم بلند سينمايی در كارنامه داشته باشد.
«تمرين برای اجرا» اگرچه در شمايل كلی خود به يك فيلم مستند يا مستند - داستانی نزديكتر است، اما سجادی كوشيده تا با انديشيدن تمهيداتی ازجمله ايجاد تنشهايی در ميان بازيگران نمايش داستان سياوش - با وفاداری به شاهنامه فردوسی- در زمانه اكنون و نيز ارائه نماهايی از شهری بزرگ و درندشت با ساختمانهای بلند و تصاويری از انبوه متراكم سازههايی از سنگ و آهن و سيمان، ميان فضای ديروز داستان گذر از آتش با شرايط امروزين آدمها، پيوندی برقرار كند و فيلم را به فضای يك فيلم داستانی بسيار نزديك سازد. به گمان سازنده فيلم، آدمهای امروز نيز برای پالوده شدن و پاك شدن از آلودگیها، نياز به گذشتن از ميان آتش دارند و نگاه اساطيری به شخصيتهای موجود در داستان سياوش، در رويارويی با شخصيتهای امروزين داستانی كه در حاشيه داستان اصلی فيلم، در پشت صحنه رقم میخورد، به روشنی رنگ میبازد و آب و رنگی زمينی و اين جهانی به خود میگيرد. به گونهای كه درك و شناخت هر يك از آين آدمها كه بازیسازی شخصيتهای اسطورهای را بر عهده دارند، به دليل نمايش همان تنشهای حاشيهای فرامتنی كه ربط مستقيمی هم به داستان شاهنامه ندارد، برای مخاطبان چنين اثری آسانتر میشود.
«تمرين برای اجرا»، درست به همين دليل آبورنگی داستانپردازانه پيدا میكند كه بتواند در زمانی نزديك به دو ساعت، مخاطبان خود را به خوبی سرگرم كند و با رمزگشايی از يكی از داستانهای مهم شاهنامه، نگاهی رفتارشناسانه به شخصيتهايی چون كيكاووس، سودابه، افراسياب، سياوش و صد البته شخصيت اصلی داستانهای شاهنامه، يعنی رستم، داشته باشد.
در فضاسازی كلی اثر، تلاش شده تا با نوعی فاصلهگذاری، مخاطب ميان بازیسازها و شخصيتهای اصلی داستان سياوش فرق بگذارد و حتی اگر در اين ميان، بازیسازان، خلقوخوی مشتركی نيز با شخصيتهای اسطورهای داستان سياوش پيدا میكنند، باز هم بين سياوش گذركننده از ميان كوه آتش داستان شاهنامه با چهره بازیساز نقش سياوش كه در آتش درد و داغهای زندگی امروزين خود میسوزد، فاصلهای قابل درك ايجاد شود.
فيلم با دورخوانی يك داستان مشخص (داستان سياوش در شاهنامه حكيم طوس) توسط كارگردانی كه خود قرار است راوی داستان باشد، آغاز میشود. در نخستين نشست دورخوانی، هنوز امكان نزديك شدن به حالوهوای داستان برای مخاطب فيلم وجود ندارد. اما كمی بعد به كمك تمهيدات سادهای مثل گذاشتن يك تاج مقوايی تزيينشده با زرورقهای براق بر سر بازیساز، يا بستن يك كمربند ساده، يا پوشيدن نيمتنهای ساده و بیزرقوبرق، خوانش داستان - در قالب كلامی منظوم- كمی جذابتر میشود، تا جايی كه در برخی از صحنههای بعدی، با استفاده از نوعی نمايش سايه و كاربرد درست و كمحجم اشيا و آرايههای مختصر در صحنه و به ويژه با استفاده سنجيده از نور و رنگ و سايهروشنهای مختلف، در صحنهای مثل جنگ تن به تن و به راه افتادن دريای خون و نمايش انبوه پشتهها از كشتههای دشمن، تا حدود زيادی القای حس واقعی داستان مندرج در شاهنامه برای ما آسانتر میشود.
نمايش آزمون آتش با گذر سياوش از ميان كوه آتشی پرسوز كه به فرمان كاووس برافروخته شده است و صد البته به دليل بیگناهیاش، بر او گلستان میشود و با جان سالم، سربلند از اين آزمون بيرون میآيد و برای سودابه تلخكامی و بدنامی افزونتری را رقم میزند، يكی از درخشانترين فرازهای اين داستان در شاهنامه است كه در فيلم سجادی نيز - در حد توانستن- پرداخت قابل قبولی پيدا كرده است.
حضور شمس لنگرودی به عنوان پژوهشگر در كنار گروه بازیسازان، فكر خوبی است، اما شرح و توصيف برخی از توضيحات ساده مثل مفهوم نام سياوش و... كه آشكارا رنگوبوی دادن اطلاعات به مخاطب فيلم را به خود میگيرد، تنها میتوانست از زبان راوی فيلم (خود كارگردان) معقول به نظر رسد و توزيع عادلانه اين اطلاعات جزئی ميان اكثر بازیسازها، لطف چندانی ندارد.
در كنار فيلمبرداری روان و خوب محمدرضا سكوت و انتخاب مناسب بازیسازها برای تمرين نمايش داستان سياوش (از ميكاييل شهرستانی گرفته تا مهدی ميامی و خود محمدعلی سجادی و...)، نفس نزديك شدن به گنجينه ارزشمند داستانهای ادبيات كهن ايرانی و استفادهها و برداشتهای گوناگون از آنها – به ويژه در قالب فيلم و برای مخاطبان عام سينما – میتواند كاری ستايشانگيز به شمار آيد. تصاويری كه از فضای پشتصحنه توليد فيلم يا اجرای نمايش در اين فيلم ارائه میشود، نوعی انتقاد از خود مصلحانه و حتی به تعبيری نوعی خودزنی از سوی اهالی سينماست و نشاندهنده واقعيتهای تلخی است كه بیترديد با ناديده گرفتن آن يا با پاك كردن صورت مسئله، نمیتوان چنين دشواریهايی را از پيش پا برداشت. به ويژه كه در روزگار ما با وجود گسترش رسانههای همگانی و نو شدن وسايل ارتباطی، برای از ميان رفتن هنرهای اصيلی چون نقالی، شاهنامهخوانی و پردهخوانی و نمايشهای رو حوضی و نظاير آنها جايگزينی مناسبتر از سينما نمیتوان پيدا كرد.
با قبول اين امتيازهای انكارناپذير، صد البته نمیتوان از برخی ضعف و كمداشتهای آشكار چنين كاری نيز چشمپوشی كرد. بسياری از بازیسازها با وجود سابقه و تجربه خوبی كه در سينما و تئاتر دارند، در بخشهايی از كار، در خوانش ابيات منظوم داستان سياوش دچار لغزش بودهاند، به گونهای كه جدا از خوانش درست راوی اصلی داستان، ساير بازیسازان، برخی از تركيبهای درست دستوری ازجمله صفتها را به صورت قيد يا قيدها را در جايگاه صفت به كار میبردند كه كليت خوانشها را دچار مشكل معناشناختی كرده است.
درست است كه با هدف نوعی فاصلهگذاری، بازیسازها هر از چند گاهی، از متن داستان و بازخوانی آن جدا میشوند و با انجام برخی كارهای معمولی، ازجمله خوردن ساندويچ، نوشيدن چای و شوخی كردنهایی مثل به دوش كشيدن بازیساز جوان نقش سياوش در بدو ورودش به جلسه تمرين و شوخی با او و... به اصطلاح خود را از دنيای اسطورهها به زمان اكنون و چهره اصلی و امروزين خود نزديك میكنند، با اين همه، وجود برخی مزهپرانیها و شوخیها و تكرار برخی تكيهكلامهای لفظی با گويش گيلكی، برای مخاطبان خاص سينما تا حدودی آزاردهنده جلوه میكند.
تازهترين فيلم محمدعلی سجادی، با همه ضعفها و كمداشتهايش - در پی حدود هشت سال سكوت - صدای كارگردانی را به گوش ما میرساند تا بدانيم و باور كنيم كه عاشقان سينما و هنر فيلمسازی با وجود شديدترين تنگناها و سختیها نيز، هرگز خانهنشين نمیشوند و هيچگاه شوق پريدن و پرواز در وجودشان فروكش نمیكند.