نقدهای مهیار محمد ملکی

  • ( 2 امتیاز مشارکت ) - 1396/10/17

    دومین گشت بدون ارشاد: سعید سهیلی با ساخت گشت ارشاد دو به طور جد ثابت کرد که هیچ تمایلی به بقا و ماندن در سینمای فعلی ندارد او که با ساخت گشت ارشاد یک توانست تا حدودی علیرغم ضعف در بحث محتوا به نوعی به بیان انتقاد های تند علیه وضع فعلی جامعه بپردازد دومین گشت هیچ ثمره مثبت و قابل توجهی برای این کارگردان سرشناس ندارد چرا که این فیلم در مقایسه با ورژن پیشین همچنان از ضعف جدی در فیلمنامه رنج میبرد بدین معنا که مخاطب در طول زمان نود و هشت دقیقه یک فیلم هیچگاه درگیر یک کمدی داستانی جذاب نمیگردد هر چه هست تکرار راه و روش کارگردانان سرشناسی همچون عطاران در عرصه کمدی و طنز میباشد در حالت کلی فارغ از نوع واقسام کمدی در سینمای امروز ما باید شکل و نوع یک کمدی را خوب بشناسیم به طوریکه اینگونه انواعشان را به عرض میرسانیم ۱-کمدی در بحث کلام شکل میگیرد ۲-کمدی در اکت و کنش و واکنش بازیگر ها شکل میگیرد ۳-کمدی در اثر ایجاد موقعیت شکل میگیرد در مورد اول یا همان کمدی کلامی دو اتفاق قابل توجه میافتد : ۱:دیالوگ نویسی طنز گونه توسط فیلمنامه نویس ۲:لحن یا نوع گویش دیالوگ توسط بازیگر مربوطه در مورد دوم ما با بدن و شیوه اکت و بازی بازیگر طرف هستیم ضمن اینکه در این مورد بده بستان بازیگران مقابل هم در جهت ایجاد یک کمیک خنده اور اهمیت دارد در مورد سوم با موقعیت سازی و یا شکل کلی اش میزانسن صحنه طرف هستیم که باید مخاطب را به خنده وا دارد لازم به ذکر است بنده در جایگاه منتقد و یا مخاطب هیچگاه انتظار حضور توامان هر سه المان در یک فیلم را ندارم اما در صورت رویت هریک از بخش ها به صورت تفکیک شده باید طوری در دل قصه گنجانده گردد که نهایتا سبب خنده و شادی تماشاچی گردد دومین گشت که به تازگی ارشادش لاک گرفته شده است بر خلاف قسمت اول به طور کامل اسم ارشاد را یدک میکشد یعنی گشت دوم هیچ ارتباطی با بنر های جذاب تبلیغاتی اش ندارد چرا که دومین گشت سرگذشت سه نفر اس و پاسی است که به بیان ساده بعد از خروج از زندان به دنبال کار میباشند تنها موتور محرک قصه در بحث کمدی حمید فرخ نژاد میباشد که جدا از بحث اکت و یا حتی گریم نیمچه کمدی اش میتوان به الفاظ رکیک و توهین امیزی اشاره کرد که وی در طول فیلم به کار میبرد تا شاید لبخند بر لبان تماشاچی بنشیند نتیجه انکه گشت ارشاد دو تنها به کمدی لفظی و کلامی اکتفا کرده است مهمترین ضعف اساسی فیلم که میتوانست نقطه قوت ان قلمداد گردد بحث فیلمبرداری و نهایتا دکوپاژ صحنه توسط,کارگردان میباشد که به شدت بدو خارج از انتظار میباشد به طوریکه میتوان اینگونه در نظر داشت که سعید سهیلی هیچ تصور درستی از فیلمبرداری به معنای دقیقش چه در بحث سوییچ (استفاده از چند دوربین به طور همزمان)چه در بحث زاویه دید .چه تراولینگ چه تیلت چه پن یا حتی محل قرار گیری دوربین در جهت خلق یک موقعیت کمیک نداشته است خب اساسا گشت دو از دو نقطه نظر قابل بررسی است : موضوع اول :محتوای کار موضوع دوم:فرم کار همانطور که مستحضر هستید در مورد محتوای پروژه گشت دو به میزان زیادی صحبت کردیم و به عرض رساندم که این پروژه بر خلاف قسمت پیشین هیچ پله صعودی ندارد اما در مورد فرم کمی صحبت کنیم و قبل از ورود به بحث مربوطه تعریف درستی از این موضوع ارایه دهیم سوال:معنا و مفهوم فرم چیست ؟ پاسخ:در زمان اجرای یک پروژه کارگردان وظیفه دارد به نوعی ان پروژه را به اجرا در بیاورد که میزان حداکثری نزدیکی مخاطب و یا تماشاچی را با کاراکتر های قصه شاهد باشیم به معنای ساده تر همذات پنداری بین تماشاچی و اجزای یک فیلم به درستی اتفاق بیافتد عمده بحث فرم توسط دوربین و حرکت های ان صورت میپذیرد برای مثال زمانیکه در یک فیلم قهرمان قصه مورد اصابت گلوله قرار میگیرد این کارگردان است که ورود میکند و به فیلمبردار دستور میدهد پلان اصابت گلوله را به شکل لو انگل بگیرد (پایین به بالا )تا تماشاچی در قاب تصویرش شکوه و عظمت قهرمان فیلم را مشاهده کند و همین امر سبب میگردد که مخاطب با کاراکتر را بطه احساسی خوبی برقرار کند به عبارت دیگر مادامی که تماشاچی خیره به پرده سینما اتفاقات یک فیلم را دنبال میکند یعنی همه چیز خوب و ارام است اما همینکه برای لحظاتی چشم از پرده بردارد میشه گفت فاتحه فیلم خوانده شده است پس تمام سعی کارگردان ان خواهد بود که طوری کار را پیش ببرد که این اتفاق نیافتد همین موضوع نسبتا ساده را فرم در سینما تعریف میکنند اما در خصوص بحث فرم در گشت دو بد نیست توجه شما را به بخش یا زیر شاخه ای از فرم که ان را فرم روایی تعریف میکنیم جلب کنم سوال:فرم روایی چیست ؟ رابطه علت و معلولی بین پلان های به نمایش در امده یک فیلم معنا میگردد به شکلی که این پلان ها رابطه معنا دار و درست و یکپارچه ای از حیث منطق داستانی کنار هم داشته باشند پاشنه اشیل گشت دو همین بحث فرم روایی بود بدین معنا که این فیلم پر شده بود از سکانس هایی که به راحتی میتوان انها را از دل قصه حذف کرد بدون اینکه اب از اب تکان بخورد به عبارت دیگر کنار هم قرارگیری این پلان ها از هیچ منطق درست داستانی پیروی نمیکند شاید نزدیکترین واژه جهت توصیف گشت دو آپرای صابونی باشد واژه ای که در ابتدا به سریال های کم ارزش تلویزیونی گفته میشد که به صورت مداوم پخش میشد اما بعد ها این اصطلاح به سینما راه پیدا کرد علت استفاده از این اصطلاح هم این بود که مخاطبهای این نوع زنانی بودند که حین کار دراشپزخانه میدیدند و تبلیغ مواد شوینده هم در این نوع کارها زیاد بود عرایضم را اینگونه جمع بندی میکنم که گشت دو در بحث محتوای داستانی اصلا عملکرد موفق و رو به جلویی ندارد و حتی به شدت با فاصله زیاد از یک کمدی سبک حرکت میکند شاید بتوان کمدی گشت دو را کمدی بزن و بکوب و یا کمدی شلوغ هم خواند کمدی ای که سعی دارد با میزانسن های شلوغ و پر جمعیتش و پلان های اکشن و حادثه ای از دعوای خیابانی گرفته تا جدال با یک غول بی شاخ و دم در قفس برای لحظاتی خنده را بر لبان مخاطب خود بیاورد که به عقیده من اصلا عملکرد مثبتی ندارد در پایان باید به عرض برسانم گشت دو همان دومین گشت بدون ارشادی است که نه میتواند موفقیت های قسمت پیشین خود را تکرار کند و نه میتواند محتوای داستانی درخور و شایسته ای ارایه کند هر چه هست نود و هشت دقیقه ایست که به محض خروج از سالن های سینما همه اش به فراموشی سپرده میشود و به نوعی تماشاچی به حس درست و قابل درک پوچی دست میابد

  • ( 2 امتیاز مشارکت ) - 1396/10/17

    کمدی بفروش نه پر فروش: آس و پاس فیلمی به کارگردانی آرش معیریان، نویسندگی اصغر نعیمی و تهیه‌کنندگی محمدحسین فرحبخش و عبدالله علیخانی ساخته سال ۱۳۹۴ است. این فیلم در تاریخ ۲۸ مهر ۱۳۹۵ در سینماهای ایران اکران شده است. این فیلم داستان رویارویی یک پسرک آس و پاس با شیخی عرب را بازگو می‌کند آس و پاس را میتوان چندمین کمدی بی فرجام سینمای ایران لقب داد فیلمی که علیرغم بهره گیری از المان های خوب سینمای کمدی و تلفیق درست با ژانر فانتزی نمیتواند انطور که باید و شاید مخاطب را درگیر داستان پر کشش خود کند بدین ترتیب ماه عسل این پروژه در بهترین حالت چیزی غیر از یک کمدی شلوغ نیست نقد امروز پاسخ به این سوال است سوال :چرا آس و پاس با استقبال خوب میلیاردی روبه رو میشود ؟اساسا میزان ورود مخاطب به سینما برای تماشای این اثر رابطه مستقیم با بحث کیفی ان دارد یا خیر ؟ پاسخی که میتوان به این سوال داد این است که سینمای امروز پیشرفت و پسرفتش وام دار میزان استقبال مخاطب میباشد اما اینکه میزان فروش به طور حتم با بحث کیفی یک فیلم رابطه مستقیم داشته باشد قطعا اینطور نیست به طور کل ما با سه قسم فیلم در سینما رو به رو هستیم ۱:فیلم های کم فروش ۲:فیلم های بفروش ۳:فیلم های پر فروش آس و پاس قطعا در گروه دوم قرار میگیرد فیلمی که ضمن قرار گیری در طیف کمدی های سبک قطعا بازاری است اما اینکه بیاییم یک فیلم را به سبب کمدی سبک بودنش تحقیر کنیم قطعا درست نیست چرا که در سینمای امروز این طیف همچون طیف های دیگر به رسمیت شناخته میشود ایده کار ایده اشنای داستان های افسانه ای است که ما همگی در کودکی با ان ارتباط داشتیم داستان رویارویی یک جوان اس و پاس به نام حسن فرفره (محمد رضا هدایتی )با چراغ جادو میباشد این وسط تنها موتور قصه همین چراغ جادو هست و بس چرا که قصه عملا بسیار ضعیف عمل میکند در ابتدای کار با یک نرییشن عجیب رو به رو هستیم نرییشنی که هیچگونه منطق و توجیه داستانی ندارد عملا حسن با تماشاچی صحبت میکند و این یعنی همان رنگ امیزی هایی که گاهی از خط خارج میشود و معنا و مفهوم خود را به طور کلی از دست میدهد در سینما با زندگی طرف هستیم و باید طوری قصه روایت گردد که شبیه زندگی باشد این بدین معناست که وقتی به سمت ژانر فانتزی حرکت میکنیم باید به گونه ای به خلق فضا و کاراکتر ها مبادرت کنیم که انگار همه چیز واقعیست و زندگی در جریان است تا مخاطب به عنصر خوب باور پذیری و در نهایت اصل مهم همذات پنداری دست یابد به عبارت دیگر خندیدن هم از سر معناست و فیلمساز باید به دنبال خندیدن واقعی باشد فیلم با یک پلان به شدت بد شروع میشود (مراسم خاکسپاری )من در مقام منتقد و حامی مردم همیشه گفتم بازم میگم شوخی با مرگ هیچ زمان تحت هیچ شرایطی خنده اور نبوده و همیشه بارمنفی عجیبی با خود به همراه داشته چیزی که امروز روز در خیلی از فیلم ها از جمله اس و پاس رویت میشود در همان اغاز کار با ی سری اسم طرف هستیم که میبایست کمدی میبود و البته شناسنامه و هویت میداشت که نیست اسم هایی مثل حسن فرفره و ناصر تپل که فقط هستند در بحث فیلمبرداری هیچ تمهیدات خاصی جهت بالابرد ضرب کمیک فیلم دیده نمیشود هر چه هست یک فیلمبرداری ساده و بدون حاشیه است به عبارت دیگر معیریان خیلی به دنبال فضاسازی کمدی از طریق دوربین نبوده است که کاش از این عنصر مهم بهتر استفاده میکرد کمدی غالب کار همه در بحث تدوین میباشد بدین صورت که : ۱:بلد کردن صدا ها ۲:موسیقی متن کار ۳:فست موشن های تصویر ۴:اسلو موشن های تصویر چهار پارامتر ذکر شده به حدی در کار تکرار و تکرار میشوند که رفته رفته میزان اثر گذاریشان را از دست میدهند موتور تکان دهنده فیلم بازی نسبتا خوب سحر قریشی (در نقش پریزاد )میباشد که به میزان زیادی از نقش های قبلی خود فاصله گرفته و شخصیت جدیدی خلق کرده است در کنار وی جلوه های ویژه ای را مشاهده میکنیم که اصلا خوب نیست داستان به شیوه دانای کل روایت میشود به عبارت دیگر ما در دل قصه با یک جامعه اماری در حد و اندازه کل کاراکتر های قصه رو به رو هستیم که میبایست قهرمان محور و از دید حسن فرفره روایت میشد کما اینکه ابتدای کار همه چیز با نرییشن حسن اغاز میگردد و انتظار میرفت اول شخص میبود فیلمنامه به حد زیادی پیش پا افتاده و دم دستی است به این معنا که حسن میخواد پول پدرشو زنده کنه پیش ملک سلمان خان (شریفی نیا)میرود وی ا از پرداخت پول خودداری میکند و خودش را به مردن میزند حسن به همراه دوستش ناصر تپل (مهران غفوریان )فرار میکند در بیابان چراغ جادو را میابد خب اینجا معیریان سعی داشته با تلفیق عجیب و بی هویتی از سینمای هندوستان و ایران کمدی را به حد اعلا برساند که این موضوع عملا باعث افول کار میگردد در دقیقه ۱۸ قصه به صورت خیلی ضعیف اغاز میگردد این وسط معیریان برای بالابردن بحث کیفی فیلمش دست به دامن عنصر اشنای عاشقی میشود از اینجا به بعد همه چیز هم اشنا هم قابل پیش بینی است عاشقانه مربوط به دو قطب مخالف در پایان باید به عرض برسانم آس و پاس همچون من سالوادور نیستم و ساخته های مشابه دیگر امده است تا بار دیگر با تکیه بر یک سری هنرمند که به شدت تیپیکال بازی میکنند جذب تماشاچی کند وی در زمانی فیلم خود را در پرده سینما به نمایش دراورد که فیلم مشابهی با این شاخصه ها و همچنین اکتور هایی قابل ملاحظه نبود بدین ترتیب مردم ما که همیشه به نوعی به خندیدن دسته جمعی نیاز داشتند از این اثر حمایت کردند تا شاید بتوانند ضمن پناه بردن به مامن امن خود یعنی سینما برای لحظاتی از تمام دغدغه خود فاصله بگیرند اما ماه عسل ان چیزی جز نارضایتی انها نبود بدین ترتیب اس و پاس قطعا یک اثر به شدت شکست خورده در بحث محتوا میباشد قبلا هم عرض کردم بار دیگر تاکید میکنم سینما یعنی قصه و اگر قصه نباشد سینمایی وجود ندارد

  • ( 2 امتیاز مشارکت ) - 1396/10/17

    ژانر ترس و حقایق پشت پرده: خوابگاه دختران چهارمین فیلم سینمایی محمدحسین لطیفی و ساخت سال ۱۳۸۳ است. این فیلم داستان دو دوست را روایت می کند که در شهری نزدیک تهران برای دانشگاه قبول شده اند و بعد از نقل مکان به آنجا و استقرار در خوابگاه قدیمی شهر که روبه روی خرابه ای قرار دارد متوجه اتفاقات ناگوار آنجا و گم شدن عروس ها در روز عروسیشان می شوند و ... در میان انواع ژانر های موجود در سینمای جهان شاید ژانر وحشت از جمله ژانر هاییست که در مملکت ما کمتر توجه شده است به این بهانه میخواهیم نگاهی موشکافانه به خوابگاه دختران چهارمین اثر سینمایی محمد حسین لطیفی داشته باشیم در ابتدا بد نیست تعریف روشن و واضحی را از ژانر وحشت و یا دلهره اور ارایه دهیم علیرغم نام و عنوان گونه‌ی وحشت یا ترسناک، این ژانر از محبوب‌ترین و یکی از پر تولید‌ترین گونه‌های سینمایی به شمار می‌آید. مخاطبان سینما بدلایل علمی رفتارشناختی و معناشناختی؛ علاقمند و یا حتی در برخی فرهنگ‌ها دلباخته‌ی سینمای ترسناک هستند.اگرچه ممکن است در ظاهر کسی مایل به افشای این علاقه نباشد. از دلایل مهم این علاقمندی شاید کنجکاوی تماشاگر سینما مهمترین عامل در دیدن چنین فیلم‌هایی باشد. در ژانر ترسناک تماشاگر می تواند کنجکاوی خودش را ارضا نماید. از سویی چنین ارضای کنجکاوی می‌تواند همین تماشاگر را از هیجانات روزمره‌اش خالی نماید و حتی سبب سرخوشی روانی او نیز گردد.به هرحال اینها دلایلی است در پاسخ به این سئوال که چرا مخاطبان سینما از دیدن فیلم های ترسناک استقبال می‌کنند ژانر ترسناک از همان روزهای اولیه ظهور سینما جای خودش را در ساخت و ساز‌های سینمایی محکم کرد. مهمترین آیتم‌ها در ژانر ترسناک سه ترکیب مجزا و یاجداگانه‌ی ترس، خشم و وحشت است که در مواقعی نفرت نیز می تواند موضوع اصلی داستان سینمایی باشد ترسناک به مانند ژانر علمی -تخیلی زیر مجموعه فراوان دارد.گاهی نیز ژانر ترسناک با ترکیب شدن با ژانر های دیگر(البته با محوریت ترس و وحشت) مبنای روایت یک فیلم سینمایی می‌شود. پس یک فیلم سینمایی مربوط به ژانر ترسناک می‌تواند حتی موضوع علمی تخیلی داشته باشد و یا حتی در ژانر تریلر نیز روایت داشته باشد با اینهمه قواعد این ژانر فراگیر می‌گوید فضای فیلم باید کابوس‌گونه باشد و هرچه بیشتر و موثر تر باعث گردد تا مخاطب عمیقا درگیر ترس ناخودآگاه قرار بگیرد. در این راستا در فیلم ترسناک مستقل یا ترکیبی؛ نورپردازی پرکنتراست می باشد و محیط رمزآلود و بشدت ناشناخته جلوه‌گری می کند بر این اساس بیاییم کمی اصولی تر و کارشناسی تر به خوابگاه دختران بنگریم اساسا حضور یک یا چند کاراکتر کمدی و طنز همچون مجید صالحی چقدر در درستی خلق یک اثر ترسناک مفید است یا این نوع فضا سازی قرار است چه نفع و یا فایده ای در بحث القای ترس به مخاطب داشته باشد چرا که سینمای ژانر ترس ساخته میشود تا دو موضوع را به صورت عمده تحقق بخشد اول ترس دوم هیجان به عبارتی هیجان و ترس دو عنصر غیر قابل تفکیک این ژانر میباشند همانطور که قبلا عرض شد این ژانر در زمان شکل گیری سه موضوع را به مرور در خودش پیدا میکند ترس و وحشت و خشم اول بیاییم ببینیم اساسا ترس و وحشت از لحاظ معنایی در چارچوب سینما یکی هستند یا خیر ؟ مسلما پاسخ سوال خیر است بدین صورت که وحشت گونه ارتقا یافته ترس در سینما ترجمه میگردد یعنی وقتی ترس از یک مرز خاص در ذهن مخاطب عبور میکند وحشت شکل میگیرد عموما وحشت همان ترس با تزریق میزان زیادی از هیجان است پس در بحث ساخت سینمای ترس ما تماما با ذهن مخاطب و فعل و انفعالات داخل ذهنش طرفیم یعنی کار باید طوری طراحی و پرداخت گردد که ما در ذهن مخاطب از ترس به وحشت برسیم به نوعی در کار های این چنینی ترس همان پیش در امد و وحشت و خشم همان اصل بحران تلقی میگردد بیاییم المان های موثر را یک به یک بررسی کنیم برای شرح بهتر این موضوع خوابگاه دختران را به سه بخش تقسیم میکنیم بخش اول یا همان پیش در امد : در تیتراژ اغازین نرییشن و صدای راز الود رویا را شاهد هستیم به عبارتی در همان ابتدا ایرج طهماسب در مقام نویسنده بذر ترس را ارام ارام در دل مخاطب میریزد باید قویا عرض کنم که در قصه هایی از این قبیل داستان و شخصیت پردازی اصلا حرفی برای گفتن ندارد خب خوابگاه دختران هم از این قاعده مستثنی نیست یعنی در زمان ده تا پانزده دقیقه ابتدایی کار به صورت هول هولکی به سمت موضوع خوابگاه پرتاب میشویم نکته جالب خوابگاه دختر ان تلفیق درست و اندازه ژانر کمدی و ترس است کمدی ای که عموما در بحث کلامی (لهجه ترکی )مشاهده میگردد یعنی هر جا فرهاد و پدرش را میبینیم غالبا انتظار داریم یک صحنه کمیک را شاهد باشیم این کمدی در ادامه انقدر پیش میرود که گه گاهی به عنوان یک المان متضاد با ترس و ریشه ترس در قصه تقابل میکند به نوعی حضور مجید صالحی در نقش فرهاد باعث شده میزان والیوم وحشت انطور که باید و شاید بالا نرود یک کمی در همین بحث پیش در امد به شکل و شمایل و تا حدی شخصیت پردازی کاراکتر های اصلی قصه توجه کنیم رویا یا همان باران کوثری در کنار فرهاد قرار گرفته است یعنی فرهاد به عنوان یک المان موثر او را همراهی میکند شخصیت رویا یک شخصیت نترس و جنگ جو هست که این موضوع در بحث پیش در امد بارها و بارها نمایان میشود نمونه اش سرک کشیدن های زیاد به خانه خرابه پشت خوابگاه است ان طرف قضیه برای اینکه این تضاد در بحث شخصیت پردازی رویا به درستی به چشم بخورد چهار نفر دیگر از افراد خوابگاه همگی ترسو و محتاط هستند این وسط فرهاد نقش همان حامی قضیه را ایفا میکند یعنی هر جا که فرهاد هست مخاطب یک نفس راحت میکشد و میگوید بلایی سر رویا نمیاید و خیالش راحت است ضمن اینکه بار کمدی فرهاد (چه از باب شناس بودن در پیشینه طنز تلویزیون و چه در بحث شخصیت پردازی قصه )همه در بحث خیال راحتی مخاطب موثر است شاید این سوال مطرح گردد که انتخاب کستینگ چقدر با دقت انجام گردیده است ؟ باید به عرض برسانم که محمد حسین لطیفی در مقام فیلمساز و حتما ایرج طهماسب به عنوان نویسنده دخل و تصرف بسیار در این موضوع داشته اند به این معنا که بازیگران همه با فکر و درست انتخاب گردیده اند به طور مثال صادق صفایی یا همان قباد قصه یکی از بهترین انتخاباست چرا که این شخص به واسطه سابقه کمتر در دنیای تصویر و تلویزیون میتواند به عنوان تنها بدمن قصه در زمینه القای ترس موثر باشد یعنی هر چه مخاطب با نقش منفی قصه سابقه کمتر تصویری داشته باشد وحشت درست تر و با شکل بهتر به ذهن مخاطب منتقل میگردد در سینمای ترس و شاخه های مرتبطش ما عموما با شخصیتی قصه را شروع میکنیم که بتواند به خودی خود زمینه ساز یک دردسر بزرگ باشد این شخص باید حتما اسیب پذیر باشد یعنی ما هیچگاه برای کارهایی از این دست به دنبال افراد قوی هیکل و قلدر نیستیم بدین صورت که بعد از بحث تحقق همذات پنداری مخاطب ضمن درگیری با فضای قصه با تمام وجود وحشت را لمس کند یکی از موارد مهم این ژانر که بسیاری کارگردانان در پرداخت قصه به ان توجه دارند کنجکاوی و ماجراجویی کاراکتر اصلی قصه است یعنی به زبان عامیانه به مدخل هایی ورود میکند که هر کس دیگر از ورود به انها وحشت دارد از اینجا به بعد موسیقی به شکل مناسب و راز الود نقش خود را ایفا میکند در بحث پیش در امد در خوابگاه دختران این کنجکاوی با در نظر گرفتن المان خانه خرابه پشت خوابگاه در دل قصه گنجانده میشود به طوریکه ذهن تماشاچی پر از سوال میگردد که اونجا چه خبر بوده است ؟این دقیقا همان موردیست که لطیفی و طهماسب انتظارشان را دارند و ان همان ایجاد درگیری و چشم دوختن به صفحه تلویزیون یا پرده سینماست در همین بحث پیش در امد بد نیست به بومی سازی یا ایرانیزه کردن کار هم توجه داشته باشیم بدین معنا که پایه و اساس ژانر ترس نه در ایران بلکه همه جای دنیا انقدر تکرار گردیده است که به نوعی تمامی فیلم ها تکرار سوژه های پیشین میباشد این تکرار جایی جذاب دیده شده که پرداخت نو و درجه یک بوده است پایه و اساس خوابگاه دختران چه بود ؟ یک قاتل روانی که به دنبال شکار طعمه های خود میباشد ایرج طهماسب برای بومی سازی این موضوع چه کار کرده است ؟ پاسخ بدین شرح است که طهماسب با دست گذاشتن روی موضوعاتی همچون جن و روح که به نوعی خیلی به فرهنگ عامه مردم ایران نزدیک است سعی به برقراری ارتباط با مخاطب خود دارد پس موضوع جن و روح فی الواقع چارچوبی است برای طرح قضیه اصلی که همان قاتل روان پریش است بدین ترتیب قصه از دید مخاطب ایرانی جذابیت بیشتری پیدا میکند خب از بحث پیش در امد عبور کنیم و وارد بخش دوم قصه یعنی لایه بحرانی ان شویم در دنیای سینما یکی از موارد رایج برای خلق ژانر ترس تلفیق فوکوس و سکوت ودرنهایت شکستن است با فوکوس دوربین تمرکز مخاطب نسبت به موضوعی زیاد و زیادتر میشود این در حالیست که لایه ترسناک فیلم به یک باره ورود میکند و سکوت را میشکند اینجاست که معمولا جیغ و فریاد تماشاچی ها به گوش میرسد این دقیقا همان موضوعیست که بارها و بارها در خوابگاه دختران استفاده گردیده است در بحث بحران دیگر ما با ترس طرف حساب نیستیم در اینجا نویسنده و کارگردان با بهره گیری از موسیقی و بازی و طراحی صحنه و لباس ومیزانسن تمام تلاش خود را میکنند تا وحشت را به دل قصه تزریق کنند برای همین ارام ارام از فضای جن و روحی که ساخته بود ند جدا شده و به اصل موضوع که همان قاتل روانیست میپردازند برای همین در دقیقه پنجاه قضیه حسابی رنگ و بوی جدی به خود میگیرد به طوریکه برای اولین بار تقابل جدی قباد (قاتل روانی )و رویا را در خوابگاه شاهد هستیم از اینجا به بعد کمی روی حال و احوال رویا و ماجرای عشقی و عاشقی او متمرکز میشویم اما همچنان سایه قباد در زندگی او وجود دارد و مادامی که تکلیف قباد روشن نگردد مخاطب به ارامش دست پیدا نمیکند قباد در حالیکه خیلی به طعمه خود که همان رویا است نزدیک شده دستگیر میشود از اینجا به بعد اگر فیلم بین بوده باشید میتوانید رهایی قباد را حدس بزنید قباد در امبولانس با کشتن مامور امبولانس و راننده دست به فرار میزند جهت شفاف سازی اصل واقعه که همان گم شدن عروس های روستای سرکوه و کشته شدنشان توسط قباد میباشد ما اینبار با کاراکتر اصلی قصه همراه شده و با دزدیدن وی و ورود به خانه خرابه از تمام راز و رمز ان خانه با خبر میشویم پس در اینجا نویسنده و کارگردان تمام حق مطلب را ادا میکنند و حالا نوبت به ان میرسد که با تزریق یک شوک و هیجان از جنس تعقیب و گریز قضیه را به اتمام برسانند این وسط از یک طرف فریاد های فرهاد و پلان های ورود پلیس را مشاهده میکنیم و از طرف دیگر رویا را که به دنبال راه فرار است اینکه ما در این همه تعداد پلان فرار پلانی از قاتل روانی نمیبینیم برای ایجاد حس غافلگیری میباشد انهم دقیقا زمانی که رویا به نور و راه خروج نزدیک میشود پایان پروژه هم به شدت مشابه به دیگر کارهای ساخته شده میباشد اینکه قهرمان قصه که همان رویا است بدون فرهاد از خانه خرابه بیرون میاید و بعد ما حضور فرهاد و ی دیالوگ تصنعی را شاهد هستیم دیالوگی که نه خبر از حال فرهاد و نه رویا میدهد نکته قابل توجه اینکه ما برای پرده پایانی که پرده رهایی از حادثه است هیچی نداریم در پایان خوابگاه دختران یکی از معدود کار های ساخته شده موفق درژانر وحشت و ترس میباشد این کار علیرغم عدم بهره گیری از یک خط داستانی خوب اما برای لحظات و دقایقی مخاطب را درگیر ثانیه های رعب اور و ترسناک خود میکند

  • ( 2 امتیاز مشارکت ) - 1396/10/17

    آخرین حرف عباس کیارستمی: امتحان نهایی از ان دست پروژه هاییست که از فرط سادگی هم بسیار حرفا دارد هم هیچ نمیتوان گفت چرا که این فیلم در بحث محتوایی خود به هیچ عنوان چشم انداز روشن داستانی را به خود نمیبیند این بدین معناست که شیوه روایت موضوعی و اساسا خود موضوع و قصه در نهایت سادگی و بی الایشی به عرصه تصویر در امده است به طوریکه میتوان اخرین فیلمنامه استاد کیارستمی را با کار استاد مجیدی یعنی بچه های اسمان مقایسه نمود با این تفاوت که بچه های اسمان توانست در عین سادگی موضوعی قصه ای را روایت کند که تمام المان های به حق داستانی درش دیده میشد که از جمله انها میتوان به حضور گره های متعدد داستانی .اماده سازی برای خلق بحران و تا حد زیادی شخصیت پردازی که همه انها به عنوان المان های موثر در دل قصه ریخته و پرداخته شده بود درست همانند اشپزی که برای پختن یک غذای خوب نیاز به استفاده از نمک و فلفل دارد به طور کل امتحان نهایی همچون دیگر ساخته های مرحوم کیارستمی میتوانست در مرحله تصویر و اجرا قدم های خوب و مثبتی را طی کندچرا که یکی از تخصص های استادکیارستمی بازیگردانی و بازی گرفتن از نابازیگران بود اساسا بخش عمده ای از جذابیت کار های سینمایی وی مدیون بازیگردانی شایسته وی و در نتیجه خلق فیلم های شبهه مستند اوبود که این موضوع سبب میگشت مخاطب در سایه نبود اشخاص مطرح و شناخته شده از حیث کاراکتر والیوم باور پذیری بیشتری نسبت به ساخته وی داشته باشد همانند دیگر پروژه های سینمایی نقد شده امتحان نهایی را میتوان به دو بخش عمده تقسیم نمود بخش اول فرم در این بخش قصد داریم به درک درست و جامع این موضوع دست پیدا کنیم که عادل یراقی در مقام کارگردان و فیلمنامه نویس دوم اثر چه قدم مثبت ودرستی برای همذات پنداری مخاطب با تک تک اجزای فیلم برداشته است به طور کلی برخی ابزار پیش روی وی جهت تحقق این موضوع به شرح زیر بوده است ۱-بازیگردانی :اگر چه بازیگردانی حرفه ای کاملا تخصصیست اما در دنیای امروز از انجا که تعداد زیادی از کارگردانان خود بازیگر بوده و به نوعی به حرفه بازیگری شناخت زیادی دارند این وظیفه را به گردن میگیرند حال در ادامه قصد داریم به این سوال پاسخ گوییم که وظیفه بازیگردان چیست ؟ بازیگردان شخصیست که در کنار کارگردان به عنوان دست راست وی وظیفه دارد در جلسه های جمعی و گاها جداگانه نقش ها را یک به یک برای بازیگران تجزیه و شرح و درنهایت تحلیل کند این تحلیل کردن بدین معناست که شاید بارها و بارها خود نقش را به طور کامل بازی میکند و تمام ریزه کاری های شخصی ان کاراکتر رابه بازیگر یا نابازیگر میاموزد قصه با سه کاراکتر اصلی شروع و با چهار کاراکتر اصلی به پایان میرسد شهاب حسینی در نقش فرهاد لیلا زارع در نقش مادر سعید و دو پسر جوان به نام سعید و غلام از انجاکه شهاب حسینی و خانوم زارع هردو از بازیگران کاربلد سینما هستند قطعا بازی خوب و درخشانشان قابل انتظار بود به عبارت دیگر هنر عادل یراقی میتوانست در این موضوع عیان گردد که وی بتواند همچون استاد کیارستمی از نابازیگرانی در نقش سعید و غلام بازی خوب و کلیدی بگیرد که این اتفاق نمیافتد سعید که به نوعی پارتنر اصلی فرهاد بابازی شهاب حسینی به شمار میاید بسیار از سینما و اساسا زندگی ان کاراکتر به دور است عادل یراقی به هیچ عنوان نمیتواند در مقام بازیگردانی به شکلی درست و درخور عمل کند در حالیکه میتوان اینطور عنوان کرد که این فیلم قرار است در نبود قصه به شرح کامل شخصیت پردازی فرهاد و سعید بپردازدشخصیت پردازی که بخشیش در گرو بحث محتوایی و بخشی دیگر در گروی بازیگردانی خوب و بده بستان های خوب معلمو شاگردیست از این جهت میتوان ضعف اولیه و عمده اثر را در عدم پرداخت درست رابطه اصلی قصه یعنی سعید و فرهاد دانست ۲-دوربین در بحث دوربین باید گفت اتفاقا قدم مثبت و امیدوار کننده فیلم همان در بحث تصویر برداری میباشد تمامی کلوز اپ ها و مدیوم کلوز ها توشات های داخلی ماشین نماهای تعقیبی همگی انطور که باید و شاید حس را به ما القا میکند اما نکته ابهام برانگیز وبه عقیده من حل نشده فیلم در این موضوع میباشد که از انجا که ما با پدیده سینما به شکل سرگرم کننده اش هم طرفیم میبایست تصویر برداری طوری انجام میشد که ما عینا یکی از این دو موضوع غافلگیری یا تعلیق را مشاهده میکردیم اما عادل یراقی در این زمینه هم خوب و روشن عمل نمیکند شاید اگر در این زمینه موفق عمل میکرد میتوانست سایه نبود قصه را به نوعی بپوشاند و مخاطب خود را از حیث داستان نیز اغنا کند ساده شده اش به دلیل انکه قصه به طور دائم در حال حرکت بین دو شخصیت میباشد( دانای کل) مخاطب از دو دنیای قصه اطلاعات کامل دارد در نتیجه غافلگیری وجود ندارد و از طرف دیگر چون نمیتواند به خصوص در سکانس پایانی مخاطب را در شیوه تصویر برداری درگیر قصه کند تعلیق نیز وجود ندارد اما در بخش دوم قصد داریم نگاهی مختصر و مفید به محتوای اثر داشته باشیم بخش دوم محتوا اینکه ما در همان ابتدا میخ خود را در قصه محکم بکوبانیم همیشه نمیتواند به خودی خود جذاب و جالب توجه باشد عادل یراقی نتوانست از این نکته در فیلمنامه امتحان نهایی به سود خود و اثرش بهره ببرد به طور کل زمانیکه شما در یک اثر در همان ابتدا بدون هیچ پیش درامد یا شناساندنی به پرده بحران قصه میپردازید زمان معمول پانزده دقیقه ابتدایی اثر را از خود گرفته اید چرا که این زمان حق هر کارگردانیست که با یک پیش در امد درست و به جا مخاطب خود را درگیر قصه نماید حال وقتی کارگردان از همان ابتدا به شرح بحران قصه میپردازد این موضوع میتواند در فیلم های نمایشی تر و پر حادثه تر نسبت به فیلم های ملو تر به مراتب جذابتر باشد از انجا که امتحان نهایی این ویژگی ها را در خود نمیبیند ضمن اینکه از حیث موضوعی بسیار ساده نگارش یافته است نیاز میبود به بخش اصلی ان یعنی روابط بیشتر توجه میشد به عبارت دیگر کار گردان باید خیلی کاربلد باشدکه بعد از عدم بهره گیری از زمان پانزده دقیقه ابتدایی کار به نوعی میخ خود را بکوباند و به نوعی شخصیت پردازی و قصه را همسان هم جلو ببرد که مخاطب تا پایان جذب و درگیر قصه بماند که این موضوع در امتحان نهایی مشاهده نمیگردد یکی دیگر از مواردی که عادل یراقی در ان به نوعی تخصص دارد شکستن سکوت حاکم در بخش های مختلف فیلم و ایجاد شوک به مخاطب است این موضوع به درستی و با یک کارگردانی خوب شکل گرفته است اما تکرار بیش از حد ان در دل قصه به نوعی باعث از ریتم افتادن فیلم نیز میشود لازم به ذکر است این موضوع به شکل رایج ترش را میتوان در فیلم های ژانر وحشت مشاهده نمود در بحث فیلمنامه های کلاسیک یا فیلمنامه های هدفمند تر معتقدیم که اثر میبایست با ارامش آغاز به بحران کشیده و با ارامش بعد بحران اتمام یابد این در حالیست که پروژه پیش رو با یک بحران قبلی اغاز و با یک بحران جدید درگیر و با بحران تمام میشود این نوع فیلمنامه نویسی را میتوان به نوعی مدرن تلقی کرد از موارد دیگری که جناب یراقی تاکید دارند فید یا محو کردن صدای کاراکتر ها از طریق افه های صوتی میباشد همانند صدای جوشکاری و.... که تکرار بیش از حد این موضوع سبب از دست رفت بخشی از قصه توسط مخاطب میشود در پایان باید به عرض برسانم که جناب یراقی نمیتواند انطور که باید و شاید حق استادی را ایفا نماید و از این حیث فیلم امتحان نهایی را میتوان یک اثر ضعیفی قلمداد کرد که نمیتواند ضمن درگیری مخاطب خود را اغنا کند به عبارت دیگر تنها موتور تکان دهنده قصه حضور دو بازیگر خوب سینما شهاب حسینی و لیلا زارع است که الحق و الانصاف نشان دادند زوج خوب هنری هستند در پایان باید مجددا یادی کنم از استاد بزرگ سینمای ایران جناب اقای کیارستمی که قطعا امروز روز بخش بزرگی از سینما مدیون تلاش ها واموزش های خستگی ناپذیر این معلم دلسوز میباشد روحت قرین رحمت استاد بزرگ

  • ( 2 امتیاز مشارکت ) - 1396/10/17

    شروع پرشتاب بحران: زیر سقف دودی را میتوان نمونه بارز یک اثر کاملا غیر سینمایی دانست اثری که نه در بحث داستان سرایی ونه در بحث شخصیت پردازی که دو المان اصلی سینمای حال حاضر و فعلی ما میباشند حرفی برای گفتن ندارد موضوعی که کمی فیلم را قابل تحمل کرده است فقطو فقط بازیگردانی میباشد که خود این بازیگردانی بخشی از فرم میباشد فیلم به صورت یک سره و تنها با داشتن یک گره اصلی سعی به طرح و پرداخت اماج حملاتی دارد که از طرف پدرو پسر مادر خانواده را مورد هدف قرار داده است به عبارت دیگر تمام انچه ما در ساخته اخیر خانوم درخشنده شاهد هستیم شرح وقایعی میباشند که به شدت غیر دراماتیزه میباشند این بدین معناست که زیر سقف دودی به مثابه یک رکورد ساده از یک فیلم خانوادگی میباشد اینکه ما هر ثبت و ضبطی را سینما تلقی کنیم و گاها در بعضی مواقع ان را به هنر و تجربه بچسبانیم برداشت غلطیست که توسط بعضی کارگردانان امروز رواج پیدا کرده است دراماتیزه نبودن یک اثر به این معناست که ان اثر به هیچ عنوان به شکل و ساختار سینما تبدیل نشده است زمانیکه بنده در مقام کارگردان اثر فیلمی میسازم که این فیلم از نوع سینمای داستانی و سرگرم کننده میباشد باید در چارچوب مقررات همان نوع سینما عمل کنم منتها چیزیکه ما از زیر سقف دودی شاهد هستیم پرتاب هول هولکی و پر شتاب مخاطب به مهلکه خانوادگی ای میباشد که مادر را به محاصره خود در اورده است در حالیکه بهتر میبود ضمن یک شخصیت پردازی در خور و شایسته به خصوص از مادر خانواده ما با چگونگی خلق بحران قصه اشنا میشدیم که همین موضوع میتوانست سبب درک و همذات پنداری بیشتر مخاطب با اثر گردد همانطور که در نقد های پیشین بار ها و بارها تاکید شده است میزان درگیری مخاطب باید ناشی از عوامل درونی فیلم باشد نه انچه که ما از بیرون به عنوان تجربه به داخل سینما یدک میکشیم در بحث فرم غیر از بازیگردانی هیچ گونه عملکرد مثبت و رو به رشدی را از خانوم درخشنده به خصوص در تصویر برداری شاهد نیستیم چرا که همیشه متر و معیار ما برای خوب یا بد بودن یک اثر میزان القای حس و همچنین میزان نزدیک بودن ان به زندگی میباشد در پایان باید به عرض برسانم زیر سقف دودی ساخته اخیر خانوم درخشنده به جهت ضعف در داستان سرایی و البته شخصیت پردازی و همچنین فرم به هیچ عنوان پروژه جذاب و سینمایی قلمداد نمیگردد شاید ایده این پروژه میتوانست با یک تغییر مدیوم در جایی دیگر مثل کتاب های رمان خواندنی تر و قابل درک تر باشد