جشنواره ها
سینما
بازیگران
شبکه خانگی و تلوزیون
آخرین اخبار
داغ ترین اخبار
اخبار بازیگران
اخبار فیلم ها
مشارکتکنندگان
ایجاد
راهنمای مشارکت در فیلسین
ویدیو ها
تصاویر
نقد و بررسی “امتحان نهایی”
آخرین حرف عباس کیارستمی
امتحان نهایی از ان دست پروژه هاییست که از فرط سادگی هم بسیار حرفا دارد هم هیچ نمیتوان گفت چرا که این فیلم در بحث محتوایی خود به هیچ عنوان چشم انداز روشن داستانی را به خود نمیبیند این بدین معناست که شیوه روایت موضوعی و اساسا خود موضوع و قصه در نهایت سادگی و بی الایشی به عرصه تصویر در امده است به طوریکه میتوان اخرین فیلمنامه استاد کیارستمی را با کار استاد مجیدی یعنی بچه های اسمان مقایسه نمود با این تفاوت که بچه های اسمان توانست در عین سادگی موضوعی قصه ای را روایت کند که تمام المان های به حق داستانی درش دیده میشد که از جمله انها میتوان به حضور گره های متعدد داستانی .اماده سازی برای خلق بحران و تا حد زیادی شخصیت پردازی که همه انها به عنوان المان های موثر در دل قصه ریخته و پرداخته شده بود درست همانند اشپزی که برای پختن یک غذای خوب نیاز به استفاده از نمک و فلفل دارد به طور کل امتحان نهایی همچون دیگر ساخته های مرحوم کیارستمی میتوانست در مرحله تصویر و اجرا قدم های خوب و مثبتی را طی کندچرا که یکی از تخصص های استادکیارستمی بازیگردانی و بازی گرفتن از نابازیگران بود اساسا بخش عمده ای از جذابیت کار های سینمایی وی مدیون بازیگردانی شایسته وی و در نتیجه خلق فیلم های شبهه مستند اوبود که این موضوع سبب میگشت مخاطب در سایه نبود اشخاص مطرح و شناخته شده از حیث کاراکتر والیوم باور پذیری بیشتری نسبت به ساخته وی داشته باشد همانند دیگر پروژه های سینمایی نقد شده امتحان نهایی را میتوان به دو بخش عمده تقسیم نمود بخش اول فرم در این بخش قصد داریم به درک درست و جامع این موضوع دست پیدا کنیم که عادل یراقی در مقام کارگردان و فیلمنامه نویس دوم اثر چه قدم مثبت ودرستی برای همذات پنداری مخاطب با تک تک اجزای فیلم برداشته است به طور کلی برخی ابزار پیش روی وی جهت تحقق این موضوع به شرح زیر بوده است ۱-بازیگردانی :اگر چه بازیگردانی حرفه ای کاملا تخصصیست اما در دنیای امروز از انجا که تعداد زیادی از کارگردانان خود بازیگر بوده و به نوعی به حرفه بازیگری شناخت زیادی دارند این وظیفه را به گردن میگیرند حال در ادامه قصد داریم به این سوال پاسخ گوییم که وظیفه بازیگردان چیست ؟ بازیگردان شخصیست که در کنار کارگردان به عنوان دست راست وی وظیفه دارد در جلسه های جمعی و گاها جداگانه نقش ها را یک به یک برای بازیگران تجزیه و شرح و درنهایت تحلیل کند این تحلیل کردن بدین معناست که شاید بارها و بارها خود نقش را به طور کامل بازی میکند و تمام ریزه کاری های شخصی ان کاراکتر رابه بازیگر یا نابازیگر میاموزد قصه با سه کاراکتر اصلی شروع و با چهار کاراکتر اصلی به پایان میرسد شهاب حسینی در نقش فرهاد لیلا زارع در نقش مادر سعید و دو پسر جوان به نام سعید و غلام از انجاکه شهاب حسینی و خانوم زارع هردو از بازیگران کاربلد سینما هستند قطعا بازی خوب و درخشانشان قابل انتظار بود به عبارت دیگر هنر عادل یراقی میتوانست در این موضوع عیان گردد که وی بتواند همچون استاد کیارستمی از نابازیگرانی در نقش سعید و غلام بازی خوب و کلیدی بگیرد که این اتفاق نمیافتد سعید که به نوعی پارتنر اصلی فرهاد بابازی شهاب حسینی به شمار میاید بسیار از سینما و اساسا زندگی ان کاراکتر به دور است عادل یراقی به هیچ عنوان نمیتواند در مقام بازیگردانی به شکلی درست و درخور عمل کند در حالیکه میتوان اینطور عنوان کرد که این فیلم قرار است در نبود قصه به شرح کامل شخصیت پردازی فرهاد و سعید بپردازدشخصیت پردازی که بخشیش در گرو بحث محتوایی و بخشی دیگر در گروی بازیگردانی خوب و بده بستان های خوب معلمو شاگردیست از این جهت میتوان ضعف اولیه و عمده اثر را در عدم پرداخت درست رابطه اصلی قصه یعنی سعید و فرهاد دانست ۲-دوربین در بحث دوربین باید گفت اتفاقا قدم مثبت و امیدوار کننده فیلم همان در بحث تصویر برداری میباشد تمامی کلوز اپ ها و مدیوم کلوز ها توشات های داخلی ماشین نماهای تعقیبی همگی انطور که باید و شاید حس را به ما القا میکند اما نکته ابهام برانگیز وبه عقیده من حل نشده فیلم در این موضوع میباشد که از انجا که ما با پدیده سینما به شکل سرگرم کننده اش هم طرفیم میبایست تصویر برداری طوری انجام میشد که ما عینا یکی از این دو موضوع غافلگیری یا تعلیق را مشاهده میکردیم اما عادل یراقی در این زمینه هم خوب و روشن عمل نمیکند شاید اگر در این زمینه موفق عمل میکرد میتوانست سایه نبود قصه را به نوعی بپوشاند و مخاطب خود را از حیث داستان نیز اغنا کند ساده شده اش به دلیل انکه قصه به طور دائم در حال حرکت بین دو شخصیت میباشد( دانای کل) مخاطب از دو دنیای قصه اطلاعات کامل دارد در نتیجه غافلگیری وجود ندارد و از طرف دیگر چون نمیتواند به خصوص در سکانس پایانی مخاطب را در شیوه تصویر برداری درگیر قصه کند تعلیق نیز وجود ندارد اما در بخش دوم قصد داریم نگاهی مختصر و مفید به محتوای اثر داشته باشیم بخش دوم محتوا اینکه ما در همان ابتدا میخ خود را در قصه محکم بکوبانیم همیشه نمیتواند به خودی خود جذاب و جالب توجه باشد عادل یراقی نتوانست از این نکته در فیلمنامه امتحان نهایی به سود خود و اثرش بهره ببرد به طور کل زمانیکه شما در یک اثر در همان ابتدا بدون هیچ پیش درامد یا شناساندنی به پرده بحران قصه میپردازید زمان معمول پانزده دقیقه ابتدایی اثر را از خود گرفته اید چرا که این زمان حق هر کارگردانیست که با یک پیش در امد درست و به جا مخاطب خود را درگیر قصه نماید حال وقتی کارگردان از همان ابتدا به شرح بحران قصه میپردازد این موضوع میتواند در فیلم های نمایشی تر و پر حادثه تر نسبت به فیلم های ملو تر به مراتب جذابتر باشد از انجا که امتحان نهایی این ویژگی ها را در خود نمیبیند ضمن اینکه از حیث موضوعی بسیار ساده نگارش یافته است نیاز میبود به بخش اصلی ان یعنی روابط بیشتر توجه میشد به عبارت دیگر کار گردان باید خیلی کاربلد باشدکه بعد از عدم بهره گیری از زمان پانزده دقیقه ابتدایی کار به نوعی میخ خود را بکوباند و به نوعی شخصیت پردازی و قصه را همسان هم جلو ببرد که مخاطب تا پایان جذب و درگیر قصه بماند که این موضوع در امتحان نهایی مشاهده نمیگردد یکی دیگر از مواردی که عادل یراقی در ان به نوعی تخصص دارد شکستن سکوت حاکم در بخش های مختلف فیلم و ایجاد شوک به مخاطب است این موضوع به درستی و با یک کارگردانی خوب شکل گرفته است اما تکرار بیش از حد ان در دل قصه به نوعی باعث از ریتم افتادن فیلم نیز میشود لازم به ذکر است این موضوع به شکل رایج ترش را میتوان در فیلم های ژانر وحشت مشاهده نمود در بحث فیلمنامه های کلاسیک یا فیلمنامه های هدفمند تر معتقدیم که اثر میبایست با ارامش آغاز به بحران کشیده و با ارامش بعد بحران اتمام یابد این در حالیست که پروژه پیش رو با یک بحران قبلی اغاز و با یک بحران جدید درگیر و با بحران تمام میشود این نوع فیلمنامه نویسی را میتوان به نوعی مدرن تلقی کرد از موارد دیگری که جناب یراقی تاکید دارند فید یا محو کردن صدای کاراکتر ها از طریق افه های صوتی میباشد همانند صدای جوشکاری و.... که تکرار بیش از حد این موضوع سبب از دست رفت بخشی از قصه توسط مخاطب میشود در پایان باید به عرض برسانم که جناب یراقی نمیتواند انطور که باید و شاید حق استادی را ایفا نماید و از این حیث فیلم امتحان نهایی را میتوان یک اثر ضعیفی قلمداد کرد که نمیتواند ضمن درگیری مخاطب خود را اغنا کند به عبارت دیگر تنها موتور تکان دهنده قصه حضور دو بازیگر خوب سینما شهاب حسینی و لیلا زارع است که الحق و الانصاف نشان دادند زوج خوب هنری هستند در پایان باید مجددا یادی کنم از استاد بزرگ سینمای ایران جناب اقای کیارستمی که قطعا امروز روز بخش بزرگی از سینما مدیون تلاش ها واموزش های خستگی ناپذیر این معلم دلسوز میباشد روحت قرین رحمت استاد بزرگ
بگذاریم بکر بماند
سینمای عباس کیارستمی جذاب بود چرا که مسیر ساده اما نادری را طی میکرد. ایدئولوژی و نگاه کارگردان (پیچیدگی از ورای سادگی) را نشان میداد. بکر بود چون قصه بکر بود. بازیها بکر بودند. لوکیشنها بکر بود. حالا نمیشود که با فیلمنامه و طرحی از عباس کیارستمی فیلمی ساخت با سلبریتیهایی چون شهاب حسینی و نیمه سلبریتیهایی چون لیلا زارع (با آن بازی خشک و سرد و بدون زندگیاش) و به اسم عباس کیارستمی آدمها را به سینما کشاند و این امتحان نهایی ناجذاب را نشانشان داد که بین تبدیل شدن به یک فیلم عباسکیارستمیوار و یک درام اجتماعی-خانوادگی دست چندم سینمای ایران دست و پا میزند.