نقدهای مهیار محمد ملکی

  • ( 2 امتیاز مشارکت ) - 1396/09/29

    بلاتکلیفی محض: لانتوری فیلمی به کارگردانی، نویسندگی و تهیه‌کنندگی رضا درمیشیان محصول سال ۱۳۹۴ است. این فیلم برای نمایش در بخش سودای سیمرغ سی و چهارمین دوره جشنواره فیلم فجر پذیرفته شده است. لانتوری با ۱۴۱ میلیون تومان فروش و ۲۰ سانس فوق‌العاده در اولین شب اکران خود، رکورد فروش سینمای ایران در شب اول اکران را جابجا کرد این فیلم داستان مردی به نام پاشا است که در گروه تبهکاری به نام لانتوری که متشکل از دو مرد و یک زن دیگر است اقدام به دزدی و زورگیری می‌کند عضویت دارد، پاشا ناخواسته عاشق زنی به نام مریم می‌شود اما پس از بی‌توجهی وی اقدام به اسیدپاشی به صورت دختر می‌کند دبورایانگ اینطور تحلیل میکند که فیلم سویه تاریکش را با یک حمله اسیدپاشی رو می‌کند که جلوه‌های بصری آن اصلاً برای آدم‌های نازک‌دل قابل‌تحمل نیست. این تنبیه بصری و عاطفی در سکانس‌های خشن پایانی فیلم نیز ادامه می‌یابد و به یک محاکمه قضایی منجر می‌شود که اکثر تماشاگران فیلم را بیش‌تر در صندلی‌شان فرو می‌برد تا از خودشان بپرسند که حد مطلوب نمایش خشونت روی پرده کجاست؟ درحالی‌که استعداد و شهامت درمیشیان غیرقابل‌تردید است، اما شاید او از خط مرزی آستانه تحملی که تماشاگر به‌طور معقول می‌تواند از آن برخوردار باشد، عبور کرده است. البته او تنها کسی نیست که خشونت را به شکلی افراطی به نمایش می‌گذارد برای نمونه می‌توان از تارانتینو هم نام برد اما ضیافت هول و هراس فیلم لانتوری چنان واقع‌گرایانه است که نمی‌توان آن را تنها با صفت «کارتونی» توصیف کرد جعفر پناهی اینطور میگوید که لانتوری فیلم تأثیر گذاری است. دیر شروع می‌شود و طول می‌کشد تا تماشاگر را درگیر خود سازد. اما وقتی درگیر شد، تا پایان اول رها نمی‌شود. فیلم دو پایان دارد که پایان دوم توضیح واضحات است اما بعد از این مقدمه نسبتا طولانی بریم سر وقت نگاه تحلیلی به فیلم لانتوری با من مهیار محمد ملکی همراه باشید لانتوری فیلمیست که ایده خوب اما پر تکراری دارد ایده ای که نمونه هایش را هم میتوان در مجلات حادثه خیز این مرز و بوم و سریال ها و فیلم های,پخش شده سینما و تلویزیون رویت کرد برگ برنده لانتوری که میتوانست باعث بالارفت بحث کیفی ان گردد پرداخت نو و متفاوت ان میبایست میبود به عبارتی تکرار و تکرار ایده های پیشین به تنهایی موضوع بدی تلقی نمیگردد اما این برای زمانیست که شیوه پرداخت موضوع نو و درجه یک باشد به عبارتی دو خطی لانتوری همان تیتر روزنامه ها ومجلات خبری میباشد داستان عشق یک طرفه که به جنون و دیوانگی ختم میگردد اما رضا در میشیان در مقام کارگردان و فیلمنامه نویس به طرح همین موضوع بسنده نکرده است به عبارتی وی ضمن بهره گیری از یک فضای خبری و مستند گونه میاد ماجرای اسید پاشی رو پر رنگ میکنه این موضوع به حدی بلد میشود که عملا وی زمان زیادی را صرف توضیح جزییات اسید پاشی و مسایل قبلو بعدش میکند قبل از ورود به بحث قصه بیاییم کمی در مورد موضوعات تکنیکال و شیوه به کارگیری انها توسط درمیشیان صحبت کنیم میتوانم اینطور جمع بندی کنم که بازی های خیلی درجه یک و خوب است اما در بقیه موارد مثل تدوین یا موسیقی و قاب بندی ها و گاهی فیلمبرداری ما خوب هایی را شاهد هستیم که به دلیل عدم بهره گیری از تمهیدات نو در شیوه پرداخت پلان ها و سکانس ها توسط کارگردان رفته رفته یکنواخت و خسته کننده میشوند اقای پناهی بسیار زیبا و درست اشاره مینمایند فیلم دیر شروع میشود به عبارتی تمرکز اصلی در میشیان بر روی ماجرای اسید,پاشی و حوادث تلخ بعدش میباشداما چه اتفاقی میافتد که در میشیان یک پیش در امد حدودا هفتاد دقیقه ای را برای کارش در نظر میگیرد ؟ واقعیتش من هم جوابی برای این موضوع پیدا نکردم چرا که پر واضح است این امر عملا ریتم بحث کیفی کار را دچار افت میکند باید به عرضتان برسانم اساسا لانتوری قصه ای نیست که بر حسب نوع و شیوه پرداختش بتوان ان را فیلم نامید لانتوری در بهترین حالت یک مجله خوب خبری است که قرار است به مخاطب حرفهای زیادی از جنس پند و اندرز بزند که همه این حرفها محوریتش به موضوع بخشش برمیگردد حالا بد نیست برای روشن تر شدن موضوع و یک مقایسه نگاهی به فیلم دهلیز از بهروز شعیبی داشته باشیم فیلمی که اتفاقا با همین هدف ساخته و پرداخت میگردد اما اگر دهلیز مارا به فکر و تحسین وا میدارد به خاطر نزدیکی بیش از حدش به واقعه قتل به شکل مستند گونه اش نیست چرا که شعیبی در اینکار به درستی مدیوم پرده را هدف قرار میدهد و با طرح یک داستان سرگرم کننده خوب ضمن بهره گیری از فضای داستانی خوب و ایجاد درگیری مخاطب را تا نقطه پایانی همراه مینماید به عبارتی نقطه قوت شعیبی کادوپیچ کردن مفاهیم در دل قصه است درمیشیان در لانتوری تحت تاثیر اصالت وجودی واقعه هولناک اسید پاشی حرفهای زیادی برای گفتن دارد اما نمیدانسته چطور و چگونه دراماتیک و فیلمش کند هر چه هست نه مستند است نه فیلم فیلم نیست چون هر جا داستان در حال شکل گرفتن است با تدوین های بد مثل تقطیع پر تعداد سکانس ها و جامپ کات های متعدد نمیتواند به طرز درست مخاطب خود را درگیر خط پر رنگی از جنس داستان کند مثل اینکه بگوییم کار در همان ایده مانده و درجا میزند مستند نیست چون تعریف یک کار مستند را ندارد مهمترین پارامتر یک فیلم مستند بهره گیری از شخصیت های ان واقعه میباشد یعنی ما با بازیگر طرف نیستیم راوی ها همان اشخاص بدون هیچ بازسا زی یا حتی دخل و تصرفی در اصل واقعه میباشند هر چه هست نوار های ضبط شده .شخصیت های مربوط به حادثه و گاها تصاویر میباشند میتوانم اینطور به عرض برسانم لانتوری در بحث دیالوگ عملکرد نیمچه موفق و در بحث بازیگری عملکرد بسیار درخشانی دارد اما چه میشود که بازده کار خیلی در خور و شایسته تماشاچی سینما نیست ؟ پاسخ :فی الواقع پاشنه آشیل لانتوری چارچوب فکری درمیشیان در نوع نمایش این قصه روی مدیوم پرده است که به حدی بد و زشت میباشد که تمامی زیبایی و جذابیت کار را میگیرد باید مجددا تاکید کنم سینما کلاس درس یا مجله خبری نیست سینما فقط سینماست و سینما یعنی مجموعه مفاهیمی که در دل سرگرمی میگنجد تماما هر چه هست پرش هول هولکی در قصه به شیوه ای بسیار زننده میباشد درمیشیان با طرح موضوعات پراکنده و همچنین تکه پرانی های سیاسی سعی به بزرگنمایی و ایجاد جذابیت در قصه دارد اما واقعیت اینجاست که هیچ کدام قصه نیست قصه اسید پاشی است که بعد هم باز کلاس درس را شاهد هستیم از دکترو روانشناسو پلیس و دانشجو و بغال همه هستند تا به ما بگن بخشش چقدر پر اهمیت هست یا نیست شخصیت پردازی در لانتوری به شیوه ای بسیار رو و غیر هنرمندانه کار شده است هر چه هست مصاحبه هست و بازجویی و توضیح کاراکتر ها در رابطه با همدیگر که انقدر تکرار میشود اصلا جالب توجه نیست در پایان ی مرور کوتاهی از جنس تحلیل به لانتوری بیاندازیم در لانتوری چه میگذرد؟ نیمه ابتدایی لانتوری صرف مصاحبه و بازجویی هایی میگردد که هم توضیح کاراکتر ها را با خود به همراه دارد (نمیگم شخصیت پردازی )و هم به چگونگی شکل گیری باند لانتوری میاندازد در نیمه میانی ضمن تشکیل لانتوری ما باز مصاحبه و بازجویی را شاهد هستیم در لا به لای همه این وقایع پاشا با مریم اشنا میشود و البته عاشقش میگردد نیمه پایانی هم ضمن بهره گیری از مصاحبه و بازجویی مجددا به طرح و پردازش رابطه مریم و پاشا به شکل جنون اور میپردازد تا واقعه اسید,پاشی و به یک باره فوکوس روی ماجرای اسید,پاشی . این فوکوس به حدیست که گویا تمام قصه همین بوده و مارا به فکر وا میدارد چه اسیبی به بدنه اصلی فیلم وارد میشد اگر من نیمه اول و بخشی از نیمه میانی را رویش خط بطلان میکشیدم اینگونه پاسخ میگویم شاید هیچ ... جمع بندی نهایی : لانتوری همان کلاس درسیست که در نبود خط داستانی سعی به انتقال مفاهیمی درست و اصیل دارد اما شیوه پرداخت ان به حدی اشتباه و غلط است که مخاطب خود را درگیر نمیکند و در پایان یک سوال : سوال :چرا لانتوری با اقبال عمومی مردم مواجه شد ؟ پاسخ بدین صورت است که لانتوری دست روی مساله ای گذاشت که مدت ها دغدغه ذهنی مردم ما بود و از انجا که مردم ما به حد زیادی احساساتی هستند این دست فیلم ها میتواند در جلب نظر تماشاچی موثر باشند درمیشیان در دقایق پایانی زمانیکه مردم از تماشای ۶۰ تا ۷۰ دقیقه ای فیلم خسته شده اند به یک باره چاشنی اسید پاشی را به کارش تزریق میکند که این موضوع اتفاقا از حیث داستانی نسبت به بقیه موضوعات در فیلم ضعیف تر پرداخت میگردد اما چیزی که تماشاچی ها را به تحسین وامیدارد نگاه مستند به این اتفاق میباشد وباید قویا روی این موضوع تاکید کرد که بخش عمده فروش ان ناشی از همهمه پر تعداد تماشاچی ها برای خشونت خارج از تحمل مخاطب میباشد

  • ( 2 امتیاز مشارکت ) - 1396/09/29

    تقابل جدی فرم و محتوا: لاک قرمز فیلمی به کارگردانی سید جمال سیدحاتمی، نویسندگی امیر عبدی و تهیه‌کننده کامران مجیدی محصول سال ۱۳۹۴ است. «لاک قرمز» مضمونی اجتماعی دارد و در مورد خانواده، ارتباط والدین با فرزندان و معضلات جامعه است. این فیلم برای حضور در بخش نگاه نو سی و چهارمین دوره جشنواره فیلم فجر انتخاب شد و نامزد دریافت جایزه بهترین کارگردانی و بهترین فیلم در بخش نگاه نو این جشنواره شد.این فیلم در تاریخ ۱۱ آذر ۱۳۹۵ در سینماهای ایران اکران شده است. خب بد نمیدانم کمی در مورد عنوان این اثر بحث کنیم اساسا لاک قرمز چقدر نزدیکی به وجوه معنایی فیلم دارد اینکه به جای لاک قرمز عنوان دیگری انتخاب میشد ایا تاثیری در بحث بازخورد مخاطب داشت ؟ باید اینگونه پاسخ را به سمع و نظر شما برسانم که لاک قرمز ضمن رعایت فاصله زیاد در بحث محتوا و قصه توانست در جلب نظر مخاطب سینما موثر باشد چرا که این عنوان مارا یاد زیست دخترانه ای میاندازد که به خودی خود تبلیغ بزرگیست جهت ورود تماشاچی به سالن های تاریک سینما اما در حالت کلی میتوانم اینطور به عرض برسانم که این فیلم نمونه بارز تقابل جدی دو عنصر مهم فرم و محتوا میباشد اینکه به هر میزانی که ما در بحث محتوا جلو حرکت میکنیم به همان میزان در بحث فرم شاهد عقب گرد چشمگیر میباشیم بد نیست به همین بهانه کمی در مورد بحث محتوا و فرم صحبت کنیم محتوا چیست ؟به ان بخش از کار اتلاق میگردد که سوای بحث شخصیت پردازی تمرکز خاص روی فضای ریتمیک قصه دارد فرم چیست ؟تمام سعی و تلاش کارگردان جهت به نمایش در امدن اثر انهم به صورتی که باعث تحقق نهایت همذات پنداری مخاطب با تک تک شخصیت های قصه گردد عموما در بحث فرم کلیدی ترین عنصر همان دکوپاژ میباشد بدین معنا که تقطیع سکانس به پلان های متعدد به چه صورت انجام گردد ؟ یا اینکه حرکت دوربین (پن .تیلت .تراولینگ .دالی و...)به چه صورت انجام پذیرد ؟زاویه دید دوربین چگونه باشد ؟ اینها همه مسایلیست که در بحث فرم مورد توجه قرار میگیرد ان طرف قضیه در بحث محتوا ما تنها به دراماتیزه کردن کار فکر میکنیم بدین معنا که فارغ از اینکه فیلم ما در شاخه اکسپرسیونیسم (تمرکز بر حالات و عواطف)یا ریالیسم (بلد کردن واقعیت )یا دیگر شاخه ها باشد ما به دنبال یک رویدادی هستیم که بتواند ضمن به کار گیری گره های کوچک و برگردان قابل توجیه انها به دل قصه فراز و نشیبی را برای تماشاچی تعریف کند که در پایان راه همگی ضمن رسیدن به إندینگ و نقطه پایانی گره اصلی قصه را به طور کامل حل نمایند خب برگردیم سر فیلم از بحث محتوا شروع میکنیم در بحث محتوا میتوانیم این اثر را به سه بخش تقسیم کنیم پرده اول :حدود پانزده دقیقه ابتدایی کار را در بر میگیرد تمامی وقایع لاک قرمز از دید اکرم دختر شانزده ساله ای روایت میشود که وی تحت تاثیر فضای متشنج و پر التهاب خانواده اش زندگی اش دگرگون میگردد پرده اول به درستی این فضا را برای ما متصور میسازد در این بین میتوان به دیالوگ نویسی خوب امیر عبدی و بازی بسیار خوب و درخشان پردیس احمدیه اشاره داشت لازم به ذکر است که ما در پرده اول به درستی با اکرم ارتباط خوب موضوعی برقرار میکنیم قصه به طور کامل به صورت قهرمان محور است اما این قهرمان محوری به معنای فانتزی دنیای هالیوودیش نیست بلکه اینجا ما با اکرمی طرف هستیم که در نبود پدر و مادرش باید اوضاع پر اشوب خانواده اش را سامان دهد ۲:پرده دوم :نقطه عطف یا سکوی پرتاب از پرده اول به پرده دوم درست همان نقطه ایست که پدر وی از بالای ساختمان سقوط میکند در اینجا ما ارام ارام زمینه چینی های بحران را در زندگی این شخص شاهد هستیم از اینجا به بعد ضمن برخورداری از یک حد نصاب لازم برای شخصیت پردازی امیر عبدی در مقام فیلمنامه نویس شروع به طرح موضوعاتی میکند که به طبع ان مخاطب در گیر زندگی و معضلات گاها ترسناک این دختر شانزده ساله بی پناه میشود در لایه بحرانی قصه به دفعات در فواصل زمانی مختلف شاهد طرح گره هایی هستیم که همگی به نوعی دال بر وضعیت تیره و تار زندگی اکرم میباشد اینکه ما در دنیای واقعی با خانواده اینچنینی رو به رو هستیم یا خیر بحث و نظر بنده نیست اما بنده به عنوان منتقد موظفم تا بار دیگر تاکید کنم که سینما به سینما بودنش است که زیباست پس هنر فیلمنامه نویس و کارگردان دراین است که همه موضوعات را به شیوه ای مورد بحث قرار دهد که ریتمیک باشد درست همانند نواختن یک ساز که هم نت بالا هم نت پایین دارد یا اشپزی که برای زیبا سازی غذایش از تندی فلفل تا شوری نمک را مورد توجه قرارمیدهد درست همانند تمامی شاخه های هنر در سینما هم با بحث زیبایی شناختی سروکار داریم که باید عمیقا به ان توجه داشت به عبارتی در بحث محتوایی فیلم به شکل حیرت اوری ضمن حفظ چارچوب سینمای روستایی سعی به سیاه نمایی دارد ۳:پرده پایانی :این پرده که دقایق پایانی فیلم را تشکیل میدهد لاک قرمز از این لحظه به بعد تا حدود زیادی سعی به القای یک فضای به شدت شعاری دارد بدین معنا که ما برای اولین بار تاثیر و حضور وجوه معنایی لاک قرمز در دل قصه را شاهد هستیم دخترک با لاک زدن عروسک های چوبی سعی به پاک کردن انها از هرگونه زشتی و الودگی دارد و در ادامه ایا این جامعه اماده پذیرش چنین افرادی میباشد یا خیر ؟اساسا در اینجا نماد ها هستند که نقش سازنده بازی میکنند اینکه به یک باره کارگردان سعی به ارایه یک إندینگ با شکوه و پرمعنا دارد خوب است اما اینکه بیایی از ابزاری استفاده کنی که اصلا در حد و اندازه قصه نیست نه خوب نیست به عبارت دیگر بنده اینطور عرض میکنم که کارگردان و فیلمساز میتواند پرسوناژ داشته باشد میتواند فضا سازی ها یی جهت القای مفاهیم ارزشی خود داشته باشد اما همه اینها زمانیست که این موارد با بحث محتوایی همخوانی داشته باشد اما بیاییم سر بحث فرم و چرایی ضعف لاک قرمز در این مورد: ضعف بزرگ لاک قرمز در دوربین به شدت بی هویت ان خلاصه میگردد این بدین معناست که اگر ما با شخصیت اصلی اکرم (پردیس احمدیه )جلو میرویم انتظار میرود که تمامی زاویه دید ها و نماهای لانگ شات و کلوز اپ ها وحتی نوع قاب بندی ها و ورود و خروج کاراکتر ها در دل قصه و حتی نماهای متحرک از نوع تعقیبی سوژه همگی باید طعم و بوی زندگی این شخص را به ما بدهد که نیست این موضوع عینا در نوع پلان بندی ها مشاهده میگردد ضمن اینکه به طور مثال ما نماهای توشاتی از کار را شاهد هستیم که دوربین میبایست (pov) اکرم میبود اما به جای ان نمایی را شاهد هستیم که مخاطب و تماشاچی را در رابطه با حضور نفر سومی دچار سوتفاهم میکند و این ضعف بزرگ کارگردانیست جمع بندی نهایی در پایان باید به عرض برسانم لاک قرمز فیلمیست که با تمام کمی و کاستی هایش در بحث فرم اما میتواند تا حد زیادی در بحث محتوا تماشاچی خود را راضی نگه دارد و این یعنی اینکه امیر عبدی به طور جد به بسیاری از المان های سینمای داستانی واقف میباشد و همین ارزش لاک قرمز را دو چندان میکند در انتها توجه شما را به یک سکانس خوب پر التهاب و غیر قابل پیش بینی لاک قرمز جلب میکنم اکرم کنار خیابان دربازار نشسته تا عروسک های چوبی را بفروشد ان طرفتر زنی لاک قرمز میفروشد دوربین با یک فوکوس خوب روی چهره وی و موسیقی ملایم بک گراند سعی به ارایه یک فضای دلنشین از عاشقانه دختری دارد که لاک قرمز معنای زندگیش میباشد همه این عاشقانه با صدای مامورین شهرداری در هم میشکند و مامورین شهرداری به شکل کابوس وار کسبه را ضرب و شتم میکنند دخترک بی پناه با حال عجیبی پشت یک ماشین پنهان میشود و در نهایت خانومی که قصد خرید عروسک برای فرزند کوچکش را دارد و حال خوش اکرم را شاهد میباشیم این همان ریتمیک بودن فضای قصه است که قبلا عرض کردم

  • ( 2 امتیاز مشارکت ) - 1396/09/28

    فاجعه ای به نام دروغ: خشکسالی را میتوان تابو شکن بزرگ سینمای ایران قلمداد کرد فیلمی که دقیق تر از قبل به واکاوی روابط چه در بحث زندگی زناشویی چه روابط ملو تر یعنی دوستی های دختر و پسری میپردازد از طرفی دیگر به نظر میاید پاشنه اشیل یا نقطه ضعف بزرگ این فیلم بحث خود سانسوریست که این فیلم در خود دارد نمونه اش وایپ یا محو های تصویری نامفهوم میباشد که در طول زمان نمایش فیلم مشاهده میشود اما از همه این حرفا که بگذریم باید به جسارت پدرام علیزاده کارگردان جوان کشورمان افرین گفت چرا که موضوعی که فیلمنامه این فیلم در برمیگیرد همچون حرکت روی لبه تیغ میباشد که یک سمت سقوط است و سمت دیگر تعالی و نقطه اوج میباشد انتخاب اسم خشکسالی و دروغ برگرفته از دیالوگی است که میتوان ان را در اواسط فیلم از زبان آرش (محمد رضا گلزار )شنید آرش:اهورا مزدا این کشور را از دشمن و خشکسالی و دروغ نجات بده جمله ای که بخش اولش یعنی دشمن از اسم فیلم به دلایل ممیزی پاک گردیده است که اگر بود میتوانست به نوعی کنایه سیاسی به وضع حال جامعه ما قلمداد گردد در ادامه شاهد خواهیم بود که محمد یعقوبی عزیز نویسنده این پروژه حتی با کلمه خشکسالی هم کاری ندارد و تمام تمرکز فیلم روی وجوه معنایی واژه دروغ و به چالش کشیدن روابط تحت تاثیر همین کلمه است اگر بخواهم ساختار کلی فیلمنامه را در سه پرده برای شما نمایش دهم باید به عرض برسانم پرده اول :ارامش پرده دوم:بحران پرده سوم:بحران نکته قابل توجه اینجاست که زمان زیادی از فیلم صرف نمایش یا به رخ کشیدن جزییات روابطیست که هیچ کدام خبر از پردازش شخصیت یا کاراکتر های قصه نمیدهد به عبارت دیگر حلقه بحرانی قصه خیلی دیر و در زمان مهمانی تولد امید(علی سرابی ) اغاز میگردد جایی که همسرش میترا شروع به واگویی مسایلی میکند که خبر از رابطه مخفی وی با آلا (پگاه اهنگرانی)میدهد اینطور به عرض میرسانم که محمد یعقوبی ازروابطی سخن به میان میاورد که هریک به نوعی گره ای از چندین گره رابطه قبلی میباشد فی الواقع وی در طول پروژه تنها به طرح مسایل بدون ارایه راه حل میپردازد که البته نمیتوان به این قسمت ایرادی وا داشت چرا که سینما در بهترین حالت میتواند مشوق یا بازدارنده موضوعی باشد به معنای ساده تر خشکسالی و دروغ همانند کلاس روانشناسی ای میباشد که سعی دارد برای اولین بار تاکید میکنم برای اولین بار به صورت دقیق به واکاوی مسایل و مشکلات زندگی زناشویی بپردازد حتی این قضیه تا جایی پیش میرود که عمده بحث فیلمنامه روی بحث همخوابگی یا همبستری میترا و امید متمرکز میگردد درست جایی که تماشاچی با دو دنیای متفاوت از زن و مردی اشنا میشود که هر دو سعی به پایبند بود ن به اصول اخلاقی خود و حفظ زندگی زناشویی خود دارند یکی با فرار از رابطه و پناه بردن به دوست مجردش (ارش )و دیگری رو به مشاوره های پر اشتباه دوست جوانش (گیتی )میاورد فی الواقع گیتی و ارش نقش همان مهره های نجات بخشی را بازی میکنند که قرار است امید و میترا را به ارامش برسانند محمد یعقوبی با انتخاب گیتی..... خانومی که به تازگی از همسر خود جدا شده زندگی و روابط این دو را چالشی تر میکند به عبارت دیگر میتوان نتیجه گرفت حلقه های بحرانی قصه در دل همین اتفاقات شکل میگیرد اما نباید فراموش کرد که خشکسالی و دروغ برگرفته از تیاتری با همین نام است که چندین و چند با ر هم در نمایش خود با استقبال عموم رو به رو گشته هم اینکه کستینگ و بازیگرانش دستخوش تغییر شده اند تیاتری که به اذعان بسیاری از منتقدان برجسته نمایش موفق و درخوری داشته است سوالی که میتوان مطرح کرد این است چرا محمد یعقوبی تصمیم به تغییر مدیوم پروژه خود میگیرد و چرا این ریسک را قبول میکند ؟ به بیان ساده تر آیا یک نمایشنامه خوب الزاما یک فیلمنامه خوب هم خواهد بود ؟حداقلی ترین نتیجه که میتوان از این پروژه داشت این است که طیف خاصی از علاقمندان به سینما جذب کم و کیف خشکسالی گشتند و طیفی دیگر معتقد بودند فیلم به شدت کسل اور و خسته کننده است اما با همه این اوصاف بنده همیشه از حرکت های نو به خاطر وجود و حضور جسارت توامانش حمایت میکنم و حتی در غیاب تماشاچی ها میایستم و تمام قد برایش دست میزنم در بحث بازی ها باید اشاره کنم که همگی به یک اندازه خوب یا ضعیف نیستند به عقیده من بهترین بازی را بدون شک علی سرابی دارد و بدترین بازی را نقش مقابلش خانوم آیدا کیخایی (میترا)شخصی که به میزان زیادی اکت چهره دارد و هنوز نتوانسته با تغییر مدیوم صورت گرفته به خوبی اداپته گردد یکی از مشکلاتی که به عقیده من فیلمنامه خشکسالی را پاره پاره و از هم گسیخته میکند کمدی بیش از حد کار است بدین معنا که اگر پدرام علیزاده میتوانست در بحث اجرا حداقل والیوم اکت کمیک بازیگران را کمی پایین بیاورد فیلم قابل فهم تر و روابط قابل درک تر میشد جهت تکمیل عرایضم بد نیست به عرض برسانم که بنده با کمدی توامان خشکسالی مشکلی نمیداشتم اگر به همان کمدی کلامی بسنده میکرد و اغراق بیش از حد در پرداخت روابط دیده نمیشد ابتکار جالبی که یعقوبی در طول پروژه داشته است استفاده از واژه بیست و چند به جای تمام واژگانی است که به نوعی خط قرمز ارشاد به شمار میروند این یکی از همان خود سانسوری های فیلم میباشد که تکرار بیش از حد ان ریتم فیلم را میاندازد همانطور که شما مستحضر هستید سینما یعنی تصویر و تصویر معنای زندگی میدهد به عبارت دیگر کارگردان باید طوری پلان ها را از دریچه دوربین به نمایش در بیاورد که مخاطب میزان حداکثری همذات پنداری با کاراکتر قصه را داشته باشد به بیان ساده تر حرف اول را منطق میزند اساس خشکسالی و دروغ بر پایه فلش بک هاییست که هیچکدام منطق رفت و برگشتی درستی ندارند بدین معنا که از جایی که فلش بک شروع میشود تا جایی که به زمان حال برمیگردد ما هیچ منطق درستی را در مسیر رفت و برگشتی اش شاهد نیستیم معمولا فلش بک ها با کلوز اپ چهره شروع و در نهایت به کلوز اپ و مدیوم کلوز کاراکتر برمیگردد در هزار توی قصه خشکسالی ما با واژه ریتا اشنا میشویم واژه ای که نشان از یک گذشته و یک خاطره سازی جذاب بین امید و میترا دارد نیاز میبود به این موضوع توجه بیشتری میشد چرا که بعدا همین موضوع دستمایه ای برای پایان بندی قصه میشود باید به عرض برسانم که علیرغم فضا سازی قصه ...عملا موسیقی بک گراند عنصری است که کمترین نقش را در جهت القای حس به مخاطب دارد قاب بندی ها کاملا تلویزیونی است و گه گاهی جامپ کات هایی را شاهد هستیم که ریتم قصه را دچار افت میکند در پایان باید عرض کنم خشکسالی و دروغ پر حاشیه ترین بی حاشیه سینمای ایران میباشد فیلمی که ضمن واکاوی روابط سعی به طرح مسایلی دارد که مدت ها به ان بی توجهی شده بود چهار سالی که اگر یک سالش برمیگشت شاید سرنوشت فروش این فیلم بهتر میبود علی ای حال در صورت تمایل با خرید نسخه اورجینال حمایت بفرمایید

  • ( 2 امتیاز مشارکت ) - 1396/09/28

    تحقق یک باور: دونده زمین فیلمی به کارگردانی کمال تبریزی، نویسندگی زهرا اجلالی و تهیه‌کنندگی علیرضا شجاع نوری محصول سال ۱۳۸۹ است. این فیلم پس از شش سال توقیف در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ،۱۳۹۵ در سینماهای ایران اکران شده است. خلاصه داستان یک دونده و بازیگر ژاپنی به نام هازاما کامپه تصمیم می‌گیرد از ژاپن شروع کند دور دنیا را دویدن. وی به وسیله یک قایق بادبانی و از طریق دریا خود را به آمریکا می‌رساند و پس از دویدن در آمریکا به اروپا می‌رسد و از طریق ترکیه قصد ورود به ایران را دارد که در ترکیه می‌فهمد مبتلا به بیماری سرطان شده است. او بعد از یک ماه از بیمارستان ترخیص می‌شود و راهش را به سمت ایران ادامه می‌دهد. وقتی وارد ایران می‌شود اتفاقاتی می‌افتد که روی خودش و بیماری‌اش تأثیر می‌گذارد. بازیگران سحر دولتشاهی خسرو احمدی ناهید مسلمی حسین عابدینی نیکی نصیریان حنیف شهپرراد ندا جبرائیلی زهرا طاهری‌منش هازاما کامپه تحقق یک باور دونده زمین از ان دست فیلم های به شدت معنا گراست بدین معنا که فیلم در غیاب داستان سعی به طرح موضوعاتی دارد که همگی را میتوان به نوعی دغدغه های خاص جامعه فعلی قلمداد کرد کمال تبریزی در این پروژه به صورت بسیار هوشمندانه و فکر شده روی موضوع جهل و عدم آگاهی مردم دست میگذارد یعنی پایه و اساس قصه روی طرح و حل این موضوع بنا میشود خب شاید سوال پیش بیاید دونده زمین یا همان مرد ژاپنی نقشش چیست ؟ پاسخ :از ابتدا تا انتهای پروژه حضور از دونده از دو وجه پر اهمیت میباشد وجه اول :حفظ چارچوب نیمچه داستانی و مستند گونه دونده زمین وجه دوم :برون ریزی فکری فیلمنامه نویس و طرح مسایل در این چارچوب ضمن به کارگیری از عنصر دونده به عنوان راه حل با این حساب دونده زمین فیلمی نیست که بتواند در حوزه بحث سرگرمی مخاطب خود را اقناع کند در عوض فیلمیست که به طور خاص مسایلی را مطرح میکند که بسیار جالب توجه میباشد اینکه مضامین و مفاهیم این فیلم را چقدر میتوان با عرصه سیاست مرتبط دانست ؟باید اینطور پاسخ داد که به دلیل درهم تنیدگی بیش از حد سیاست با دغدغه های اجتماعی و... در جامعه فعلی دونده زمین نیز به طور حتم فیلمی سیاسی تلقی میگردد فیلم سیاسی ای که مضامین اجتماعی را در خود جای داده است بیاییم سر قصه و انچه که میبینیم را کمی تحلیل کنیم دونده زمین از بعد بخش ضعیف داستانی اش به دو قسمت تقسیم میشود ۱:قصه دونده ی ژاپنی ۲:قصه خانم معلم (سحر دولتشاهی) موضوعی که در بحث تیتراژ اغازین شاهدش هستیم فضای مستند گونه مربوط به دونده زمین تا ورود به ایران است ان طرف قضیه معلمی را میبینیم که برای تدریس وارد روستایی میشود که گویی در ان خاک مرده ریخته اند در بحث تکنیکال و مسایل فنی غیر از بحث موسیقی نمیتوان به ساخته کمال تبریزی ایرادی واداشت در مورد موسیقی باید عرض کنم که به شدت از کار جدا و با فاصله از ان حرکت میکند و نواخته میشود همانطور که عرض شد دونده زمین کاریست که روایت داستان گونه ندارد به عبارتی از ابتدای کار مخاطب با مسایل تمثیلی و نماد ها یی رو به رو میشود که به طور جدی میتوان انها را به مسایل و دغدغه های جامعه فعلی مرتبط دانست یعنی کمال تبریزی یا خانم اجلالی از چارچوب داستانی مستند گونه دونده برای طرح مسایل اینچنینی بهره برده اند بنده به شدت معتقدم مفاهیم و سرگرمی دو رسالت ارزشمند سینما و تلویزیون هستند اینکه برخی اثار به صورت تک وجهی سرگرمی را هدف قرار میدهند نمیتوان به ان عیب یا ایرادی وا داشت (همچون کمدی های سبک)اما اینکه یک فیلم به طور خاص به طرح مفاهیم بپردازد مادامی که این مفاهیم در غیاب داستان به صورت کادو پیچ شده باشد جالب توجه میباشد اما همینکه از این زر ورق بیرون بیاید و تبدیل به کلاس درس یا روزنامه و مجله شود دیگر جذابیتی ندارد میتوانم اینطور جمع بندی کنم کمال تبریزی در دونده زمین به شدت به شیوه طرح مسایل توجه کرده است و از این حیث ارزشمند است در ادامه به تحلیل بیشتر مفاهیم ان میپردازم بخش اول یا همان پیش درامد قصه : با نرییشن خانم معلم قصه و شعری از حافظ در مینی بوس (سحر دولتشاهی )مواجه میشویم قصه در بحث پیش در امد که زمان حدود چهل دقیقه ای به خود اختصاص داده است به فضای معما گونه و راز الود روستایی با مردمان به شدت عجیب میپردازد مردمانی که بیشتر زمان خود را در خواب میگذرانند پلان هایی از قهوه خانه پلان هایی از دختر بچه مقابل قهوه خانه پلان هایی از ننه مراد که در گذشته خود مانده است پلان هایی از بچه های روستایی که تا عدد پنج بیشتر شمارش بلد نیستند و از یادگیری علم فراری هستند پلان هایی از مرد راننده وانت که برایشان سهم مواد غذایی و خوراکی میاورد و... خب در بحث تحلیلی میتوان همه این موارد را طبقه های مختلف یک جامعه در نظر داشت مردمی که در خواب اندیشه و فکر به سر میبرند اینکه عده ای با تزریق مواردی به دل این جامعه سعی به حفظ عدم اگاهی انها دارند و اینکه در این قصه بحث و تاکید فراوانی روی قشر کوچک جامعه یعنی کودکان مشاهده میشود به طوریکه بلوغ و رشد فکری از کودکان شروع شده و حتی به واسطه انها تبلیغ ترویج میگردد این وسط خانم معلم همان فرد روشنفکر در جامعه تلقی میگردد که به نوعی به دنبال نجات و تعلیم و فرهنگ سازی مردم میباشد در این میان بد نیست اشاره ای به بازیگران در حاشیه داشته باشم که بازیشان خیلی تعریفی ندارد اما بیاییم روی شخصیت هم اتاق خانم معلم یعنی ننه مراد :به طور حتم ننه مراد نماینده فکریه همان گروه از مردمانیست که در گذشته تاریخی خود مانده اند به عبارتی اگر خوب یا بد بود همه چیز همان خواهد بود بی انکه دنبال بهبود و یا رشدی در وضع حال خود باشند تکنولوژی در این روستا معنا و مفهومی ندارد اهالی روستا به طور کلی خنده را از یاد برده اند ضمن اینکه در بحث پیش در امد در پلان هایی از دویدن مرد دونده را میبینیم که به نوعی ما را به وضع حال مردم خوشبین میکند به نوعی دونده نقش همان سوسوی نور و روشنایی در تاریکی جهل و نادانی را ایفا میکند مرد راننده ای را شاهد هستیم که برای اهالی خواب رفته روستا غذا و آب معدنی میاورد این در حالیست که منبع آب رسانی روستا یا همان قنات کنار گوششان است اما چون از این ثروت و دارایی اشان بی خبر هستند عده ای با استفاده از این جهل و نادانی سعی به پر کردن جیب خودشان دارند ضمن اینکه میخواهند مردم خاموش و در خواب باشند ی دیالوگ خوب داریم خانم معلم میپرسه : چرا این ساعت ها کار نمیکنه مرد راننده میگه اینها همه قدیمی اند کار نمیکنند باید تکون تکون بخورند تا کار کنند تقصیر من چیه نمیخوان کار کنند ! پر واضحه این یک کنایه سیاسی به وضع حال جامعه ما میباشد مرد راننده میگه تا شب نشه نمیتونم برم این جمله اینطور معنا میشود از انجا که شب همیشه زمان خواب بوده و صبح زمان بیداری و کار بدین ترتیب زمانیکه راننده وانت تا شب به وجودش در ان روستا نیاز است یعنی اینکه مردم روستا تمام زمان بیداریشان را در خواب هستند اینها همه بذر هاییست که نتیجه اش را بعدا درو میکنیم بخش دوم :ورود مرد دونده به قصه اینجا میخوام روی ی موضوعی تاکید کنم که دونده زمین یا همان مرد ژاپنی نماد امید و زندگیست به عبارتی با ورود او به تمامی بخش هایی که قبلا ذکر شد زندگی برمیگردد نمونه بارزش اهالی ده در قهوه خانه است انها مدت زمان زیادی بی انکه چای نوش کنند به صفحه تلویزیون برفکی خیره شده اند مرد ژاپنی نه تنها به انها زندگی میبخشد بلکه برایشان ویدیو سی دی قرار میدهد اینجا ویدیو سی دی نماد تکنولوژی است که در ادامه میبینیم این روشنفکریه مردم به میزانی میرسد که علیرغم مشکلات زیاد اما از تکنولوژی جهت یادگیری و دانش بهره میبرند با حضور دونده زمین خنده به اهالی ده برمیگردد چیزی که مدت ها بود فراموش شده بود جالب ترین پلان دهان های نیمه باز مردان قهوه خانه جهت تمرین خندیدنی است که هیچکدام یاد ندارند نکته مهم در بخش دوم تمرکز و نزدیکی دونده به کودکان میباشد این بدین معناست که رشد و تعالی و نبوغ فکری در هر جامعه باید از سنین پایین فراگرفته شود ارام ارام میبینیم وانت مرد راننده به چرخ دستی تبدیل شده و ساعت کاری وی به قبل شب برمیگردد در بخش سوم و بخش پایانی دونده که از بیماری اش حسابی اندوهناک است با نا امیدی روستا را ترک میکند اما در این بین بچه ها جواب محبتش را میدهند و به دنبال او میدوند تا به او زندگی بخشند در این میان تمامی در های زنجیر شده و قفل شده روستا باز میشود کنایه از حل و فصل شدن مشکلات و افزایش اگاهی مردم دارد جمع بندی نهایی : بدون شک دونده زمین جز اثاریست که حقیقتا مفاهیم ارزشمند و طلایی ای را در خود جای داده است و اگر با نگاه درست مشاهده گردد همچون کتابی قطور و چندین صفحه ایست که به نوعی سعی به ابقا و بیدار باش نسل در خواب مانده و تحقق امید برای تعالی و بالارفت جامعه دارد من به همه دوستان دوستدار سینما و فیلم این فیلم زیبا را توصیه میکنم

  • ( 2 امتیاز مشارکت ) - 1396/09/28

    ترور در کمین: ماجرای نیمروز فیلمی به کارگردانی محمدحسین مهدویان، نویسندگی محمدحسین مهدویان و ابراهیم امینی و تهیه‌کنندگی سید محمود رضوی محصول سال ۱۳۹۵ است. این فیلم در سی و پنجمین دوره جشنواره فیلم فجر برنده سیمرغ بلورین بهترین فیلم جشنواره، سیمرغ بلورین بهترین فیلم از نگاه ملی و سیمرغ بلورین بهترین فیلم از نگاه تماشاگران شد. همچنین بهزاد جعفری طادی برنده سیمرغ بلورین بهترین طراحی صحنه و لباس شده است. این فیلم در تاریخ ۲۵ اسفند ۱۳۹۵ در سینماهای ایران اکران شده است. و موضوع این فیلم به ترور های سال ۱۳۶۰ و اتفاقات در دوران ریاست جمهوری ابوالحسن بنی صدر برمی گردد فیلم به ترورهای سال ۱۳۶۰ به دست گروه مجاهدین خلق می‌پردازد. این درگیری ها پس از برکناری ابوالحسن بنی‌صدر بعنوان رئیس جمهور توسط مجلس شدت می‌گیرد. گروهک های ضد حکومت مانند مجاهدین دست به ترورهای موفق و ناموفق مقامات ارشد حکومت می‌ زند. از سوی دیگر، سازمان اطلاعات کشور و اطلاعات سپاه با همکاری هم درصدد دستگیری اعضای گروه مجاهدین خلق می باشند. در این میان، روابط سابق بین یکی از اعضای سپاه و زنی از اعضای مجاهدین خلق که در گذشته در دانشگاه همکلاسی بودند... قبل از هر چیز باید شدیدا روی این موضوع تاکید کنم که اثر جدی دوم ساخته شده مهدویان نسبت به کار پیشین وی یعنی ایستاده در غبار خوش ساخت تر پرتکنیک تر و خوش رنگ و لعاب دار تر میباشد این بدین معناست که اگر شما نقد,پیشین بنده در رابطه با ایستاده در غبار را مشاهده بفرمایید در میابید که ان ساخته چیزی جز یک عقب گرد از چارچوب قواعدی ساخت یک محصول سینمایی نمیباشد اما در ماجرای نیمروز علیرغم سبک یکسان کاری تفاوت های فاحش در جهت شیوه پرداخت فیلم را شاهد هستیم زمانیکه بنده به تماشای فیلم ماجرای نیمروز نشستم فارغ از اینکه این اثر چقدر به حفظ واقعیت های تاریخی وفادار است پاسخ به این سوال برایم مهم بود که چقدر بنده را به عنوان یک مخاطب عام درگیر داستان حادثه ای خود میکند ؟ ماجرای نیمروز را به جرات میتوان یکی از معدود مستند های داستانی متفاوت سینمای این مرزو بوم دانست که با جسارت خاصش در خاطره ها ماندگار میشود محمد حسین مهدویان هم در مقام فیلمنامه نویس هم کارگردان جز ان دسته افرادیست که مشخصا به دنبال نمایش سبک خاصی از ساخت در سینمای حال امروز ما میباشد ایستاده در غبار اولین ساخته وی به جهت در برگیری حجم زیادی از فضای مستند گونه زندگی احمد متوسلیان و دور بودن از فضای داستانی خود با فاصله زیادی از سینما حرکت میکرد و همین امر سبب گشت خیلی از نظر من این ساخته حایز اهمیت نباشد همین حرکت یا جسارت در اثر بعدی وی ادامه دار شد اما اینبار بازخورد کامل مثبت داشت چرا که مهدویان به نوعی در این کار ضمن نمایش فضای مستند گونه جنگی ترور های شصت سعی به تمرکز بیشتر روی بخش داستانی خود داشت و به نوعی بخش زیادی از توجهش روی رسالت سرگرمی در سینما بود با همه این صحبت ها ماجرای نیمروز به سبب قرار گیری در ژانر داکیومنتری از هیچ کدام از چارچوب های شناخته شده سینمای فعلی بهره نمیبرد یعنی ما با هیچ فضای دراماتیزه ای رو به رو نمیشویم به عبارت دیگر این اثر به هیچ عنوان در چارچوب سینمای کلاسیک حرکت نمیکند از طرفی دیگر شخصیت پردازی ها عموما به صورت سر سری و یا پرشتاب صورت میپذیرد که این موضوع اسیب جدی در میزان والیوم تاثیر پذیری وقایع روی مخاطب وارد میاورد اینکه مهدویان قدم های اولیه خود را بر مبنای داستان پردازی غیر تخیلی و یا مبتنی بر واقعیت برمیدارد این میزان خطر پذیری بسیار جالب توجه میباشد چرا که وقتی واقعیت را در مدیوم پرده بخواهیم به نمایش در بیاوریم مادامی ارزشمند و درست خواهد بود که حتما المان های مهم داستانی نقش سازنده خود را داشته باشند و از این جهت میتوان قطع به یقین بر این موضوع صحه گذاشت که وی با ماجرای نیمروز راه پر خطر خود را بیش از قبل هموار کرده است در بحث اقتباس از وقایع تاریخی باید,به این نکته توجه داشت که این موضوع در بحث پرداخت اسان خواهد بود چون عملا قبل از اجرا یک طرح و یا نقشه از کار چه در بحث بازی چه میزانسن چه طراحی چه گریم و چه دکوپاژ در اختیار کارگردان قرار میگیرد لذا کار گردان در مرحله پیش تولید کار را عملا یک بار تماشاکرده است اما نکته سخت و شاید ترسناک این نوع کار ها در بحث وفاداری ان فیلمساز به اصل واقعه میباشد برای همین است که این نوع فیلمسازی شبیه مهدویان ها همیشه تحسین و درود بنده را همراه داشته است در بحث فیلمبرداری مهدویان به شدت هنرمندانه کار کرده است این بدین معناست که وی هم در تقطیع پر تعداد سکانس ها به پلان های متعدد و هم در بحث زاویه دید دوربین و هم حرکت دوربین که عموما به شیوه روی دست میباشد دقت بسیار داشته است به همین جهت میتوان بدون اغراق به عرض رساند عمده میزان هیجان این فیلم وام دار فیلمبرداری جذابش میباشد که خیلی ما را به فضای مستند گونه اش نزدیک میکند در ماجرای نیمروز ما تماما با شخصیت هایی طرف هستیم که همگی ضمن حفظ فاصله زیاد با تیپ های پیشین خود به نوعی صفر تا صد شخصیت جدید را از نو بنا میکنند مثال بارزش را میتوان به احمد مهرانفر یا جواد عزتی ارجاع داد که شدیدا با فاصله نسبت به تیپ های پیشین خود حرکت میکنند به بهانه ماجرای نیمروز بد نیست کمی در رابطه با جغرافیا یک صحنه صحبت کنیم اینکه به طور مثال ایا همیشه مجاز به نمایش کل جغرافیای یک سکانس داخلی اتاق پذیرایی هستیم یا خیر ؟اساسا پاسخ به این سوال اینگونه است جغرافیای یک صحنه از زاویه دوربین تنها زمانی مخفی میماند که ما به دنبال ایجاد حس غافلگیری در مخاطب باشیم موضوعی که مهدویان به ان توجه داشته است نکته دیگری که میتوانست کمی در شکل گیری بخش محتوایی قصه تاثیر گزار باشد بحث نمایش دو جبهه میباشد به عبارت دیگر ما هر چه در این فیلم مشاهده میکنیم از حال هوای نیروهای خودی میباشد بد نیست در اینجا به جهت کارکرد مفید دوربین در پرداخت و نمایش فیلم های حادثه ای اشاره ای به یکی از سخنان استاد حاتمی کیا داشته باشم در فیلم دیده بان استاد حاتمی کیا در بخشی از جنگ بین دو جبهه اشاره صریح به این موضوع دارند که محل قرار گیری دوربین باید به گونه ای باشد که احساس خطر را به درستی به مخاطب خود القا کند اخرین نکته ای که دوست دارم از ماجرای نیمروز یاداوری کنم بحث اتالوناژ(تصحیح رنگ) میباشد که کاملا درست و در حد و اندازه تصویر دهه شصت میباشد در پایان باید به عرض برسانم فیلم ماجرای نیمروز یک کار موفق پر هیجان و پر از حادثه میباشد این فیلم جدا از میزان وفاداری اش به حقایق تاریخی مخاطب خود را شدیدا درگیر روایت مستند گونه اش میکند و به نظر میاید که در این کار مهدویان به شدت مسیر رو به جلوی خود را پیدا کرده است و وی به دنبال تثبیت جایگاهی جدید در میان کارگردانان اسطوره این سرزمین میباشد