امتیاز ها

مورد علاقه ها

نقدها

  • ( 2 امتیاز مشارکت ) - 1397/08/24

    دارکوب‌ها از قواعد درختان پیروی نمی‌کنند!: دارکوب کوچک است. حقیر است. همه‌ی درختان ریز می‌بینندش. هیچ‌کدام خیال نمی‌کنند جبروتشان را موجودی حقیر و ریزجثه مثل دارکوب به سخره بگیرد. اما ضربه‌های ریز دارکوب اگر جمع شود و به جای درستش بخورد، درخت‌های چندین متری و چندین ساله را هم از پا در می‌آورد. شاید حق را به درخت بدهید و دارکوب را موجودی مزاحم بدانید؛ در طبیعت شاید اینطور باشد اما داستان دارکوب‌ها و درخت‌های فیلم "دارکوب" کمی پیچیده‌تر از غرایز است. درختان تمام دارایی دارکوب‌ها را گرفته‌اند و دارکوب‌ها نیز به تلافی و برای بدست آوردن حقشان، شروع به ویران کردن می‌کنند. فیلم دارکوب، اثر بهروز شعیبی با بازی سارا بهرامی، امین حیایی، و مهناز افشار فیلمی با مضمون اجتماعی و تقابل نسبتا تکراری دو طبقه اجتماعی با اختلاف بسیار تقابل مهسا (سارا بهرامی)، زنی که مبتلا به اعتیاد است و در فقر دست و پا می‌زند، و روزبه (امین حیایی) که رئیس یک فروشگاه زنجیره‌ای بزرگ است و دارای یک یک زندمرفه. مهسا همسر سابق روزبه است و مددعی اسکه ت که روزبه ۶ سال پیش، فرزند تازه متولدشده‌شان را برده و او را ترک کرده است. و پس از ۶ سال بازگشته که حقش را بگیرد. مهسا دارکوب‌وار، درخت به ظاهر مستحکم زندگی روزبه را به لرزه درمی‌آورد. شاید اگر فیلم را ببینید از رفتارهای مهسا و اطرافیانش منزجر شوید. کسانی که زندگی‌شان هیچ شباهتی به زندگی طبقه‌ی مرفه و حتی متوسط ندارد. شاید آنان را وقیح و پررو بدانید. شاید هم لاابالی و دزد. اما خرده نگیرید! دارکوب‌ها از قواعد درختان پیروی نمی‌کنند. تنها چیزی که می‌دانند این است که حقشان بیشتر از این بوده و به دنبال مسبب وضع فعلی‌شان می‌گردند. آنها همیشه به چشم تحقیر و انزجار دیده شده‌اند. مهسا می‌گوید که مسبب قسمتی از فلاکت امروزش روزبه بوده. اما روزبه این را نمی‌فهمد یا نمی‌خواهد قبول کند و هربار طفره می‌رود. اما بالاخره با آن کنار می‌آید. روزبه می‌پذیرد که رها کردن مهسا، باعث تشدید اعتیاد او شده و می‌پذیرد که نباید او را از فرزندش جدا می‌کرد. البته پس از اینکه تمام راه‌های کتمان و طفره رفتن بسته می‌شود. پس از اینکه نقشه‌ی اجیر کردن دوست مهسا برای کشتن او با شکست مواجه می‌شود و پس از اینکه نیلوفر (مهناز افشار)، همسر فعلی‌اش و کسی که در این شش سال بچه را بزرگ کرده، حق را به مهسا می‌دهد و روزبه را توبیخ می‌کند. اما پایان داستان می‌توانست کوبنده‌تر از چیزی که بود باشد. شعیبی به یک پایان گل و بلبل که هم درخت راضی بود و هم تا حدی دارکوب، رضایت داد. در این پایان، روزبه تقاص پس نداد. صرفا به نحوی باج داد که از تقاص پس دادن بگریزد. هرچند که چنین اتفاقی را هم در سینمای امروز باید به فال نیک گرفت.

  • ( 2 امتیاز مشارکت ) - 1397/08/20

    چرا لاتاری الگوی مناسبی برای اصلاح نیست؟: به امام هشتم قرار نبود اینجوری شه... به عقیده‌ی من و احتمالاً خیلی‌های دیگر، این دیالوگ کلیدی‌ترین قسمت فیلم #لاتاری را رقم زده. جایی که موسی خطاب به امیرعلی با گریه می‌گوید: "به امام هشتم قرار نبود اینجوری شه...". سخن گفتن از وضع موجود و ابراز نارضایتی از آن، مدت‌هاست که نقل محافل است و به غیر از عده‌ی معدودی که معتقدند ما در بهترین حالت ممکن قرار داریم و حرکت به سوی آرمان‌ها و اصلاح، لحظه‌ای متوقف نشده؛ درصد نسبتاً بالایی از جامعه معتقدند که وضع موجود، برابر با وضع مطلوب نیست و به دنبال راهی برای اصلاح هستند. طبیعتاً به علت شمار زیاد این منتقدین، طیف‌های مختلفی در این دسته قرار می‌گیرند که گاهی اوقات هم تفاوت راهکارهایشان برای اصلاح از زمین است تا آسمان. پس با توجه به این شرایط، منتقد بودنِ صرف، افتخار محسوب نمی‌شود و آنچه که با آن می‌توان منتقدان را از هم تمییز کرد و یکی‌شان را تایید کرد و یکی‌شان را رد، راهکارشان برای اصلاح است. اما راهکار لاتاری برای اصلاح چیست؟ بگذریم از اینکه مهدویان نتوانسته (یا نخواسته) وضع موجود را به طور کامل بررسی و نقد کند و تنها به اتفاقی که البته در داخل کشورمان هم سابقه‌اش کم نیست -رجوع شود به همین چندروز پیش؛ ماجرای قتل ندا، دختربچه افغانی- پرداخته، راهکارش هم برای اصلاح، کاملاً هیجانی و البته ضداصلاح هست. کشتن دو خرپول -یکی عرب و دیگری ایرانی خودباخته- که از دختران ایرانی به عنوان کالا استفاده می‌کنند، شاید بتواند افیون‌وار، درد را تسکین دهد اما ریشه‌ی ماجرا را باید جایی دیگر جست. فقری که نوشین به خاطرش وادار به این کار می‌شود، فرهنگ غلطی که مدلینگ برایش ناپسند نیست، شبکه‌ی گسترده‌ی فسادی که برای اشاعه‌ی همین مسائل وجود دارد و هزاران مسئله‌ی دیگر که مهدویان به جای آنها، بستنِ سرسری و هیجانی ماجرا را بیشتر ترجیح داده است. این را شاید بتوان با توجه به وضعیت فعلی سینمایمان تحلیل کرد. وقتی در میان ۱۰ فیلم پرفروش تاریخ سینمای ایران، تنها دو فیلم وجود دارد که دارای داستان و هدف هستند و حداقل می‌توان نام فیلم را بر آنها نهاد، و مابقی آنها صرفاً منتقل‌کننده‌ی مفاهیمی مبتذل یا در بهترین حالت تحریک‌کننده‌ی احساسات و عواطف و نه انتقال‌دهنده‌ی هرگونه پیامی هستند، هر کارگردانی برای بهتردیده‌شدن اثرش، ممکن است به سمت این رویه، متمایل شود. این به معنای تهی و بی‌محتوا بودن لاتاری نیست؛ بلکه صرفا نشان می‌دهد جامعه‌ی ما فیلمی را بیشتر می‌پسندد که دغدغه‌اش را به هرطریقی (گاهی خنداندن، گاهی حس غرور و...) بکاهد و می‌توان ردپای تلنگر جدول فروش فیلم‌ها را در لاتاری و خیلی دیگر از آثار به اصطلاح فاخر یافت. می‌توان گفت لاتاری بهترین دیالوگ‌ها را داشت اما بهترین حرف را نه!