سیدی جلوی اشتیاق خودش را برای کارگردانی آنارشیستی گرفته و چیزی را به تصویر کشیده که فیلمنامه از او طلب میکرده است. نتیجهاش عصیانگرترین فیلم او شده.
فیلم جدید هومن سیدی بهترین اثری است که در حال حاضر در سینماها اکران شده و دیدنش را میشود توصیه کرد. «مغزهای کوچک زنگ زده» نمونه خوب تقلید از فیلمهای روز جهان است. اینکه سیدی دقیقا از فیلمی الهام گرفته یا نه، نمیدانم اما به وضوح فیلمش رگههایی از شیوه دیالوگگویی تارانتینویی و خشونت اکشنهای خوب سالهای اخیر مثل «سیکاریو» را در خودش دارد. علاوه بر اینها اما فیلمی درباره بخشی از آدمهایی است که کمتر روی پرده سینما به تصویر کشیده شدهاند.فیلمهای قبلی هومن سیدی البته ذهنیتی برایتان ایجاد میکند که ممکن است با چه اثری روبهرو باشید منتها این یکی از همه فیلمهای قبلیاش کاملتر و درستتر است.
از همان اولین فیلم ویدیوییاش، «آفریقا» سیدی نشان داد علاقمند به تصویر کشیدن خرده خلافکارها و خشونتشان است. در «سیزده» آن خشونت را به سمت بزهکاری نوجوانانه برد. در «اعترافات ذهن خطرناک من» فضایش را انتزاعیتر کرد. در«خشم و هیاهو» به یکی از مهمترین پروندههای جنایی تاریخ ایران یعنی ماجرای شهلا جاهد رجوع کرد. حالا در «مغزهای کوچک زنگ زده» از آدمهایی حرف میزند که در آشپزخانههای مواد مخدر کار میکنند. اسلحه در خانهشان دارند. و به راحتی آب خوردن میتوانند جنازهای را در حیاط خانهشان دفن کنند. آدمهایی که با صدای اگزوز موتورشان عملا پلیس را هم تهدید میکنند. چیزی که باعث شده «مغزهای کوچک زنگ زده» به نسبت فیلمهای قبلی سیدی کار بالغانهتری باشد اینبار فیلمنامه به دقت نوشته شده و شخصیتپردازی خوبش است. سیدی جلوی اشتیاق خودش را برای کارگردانی آنارشیستی گرفته و چیزی را به تصویر کشیده که فیلمنامه از او طلب میکرده است. نتیجهاش عصیانگرترین فیلم او شده.
مهمترین نکته فیلم سیدی فضاسازی خوب آن است. آن حلبیآباد حاشیه شهر ملموس و باورپذیر از کار درآمده است. از طرف دیگر به همان اندازه هم هالیوودی و خشن است. بدون اینکه روی کثیفیهای آن اغراق شود. این نکته مثبتی است که در یک سری از فیلمهای اجتماعی خوب این سالها میشود پیدایش کرد. مثلا «ابد و یک روز»سعید روستایی به غایت فیلم تلخی است درباره طبقهای فقیر از اجتماع. با جزییات کامل هم به تصویر کشیده شده اما همه چیز خیلی عادی تصویر میشود. بدون مثلا کلوزآپ روی خرابیهای خانه یا زشتیها برای پررنگ کردن فقر. در این خانهها هم زندگی در جریان است.
اتفاقی که در «مغزهای کوچک زنگ زده» دراماتیکتر هم شده است. چون اینجا فقر، بزه و اعتیاد به شکل اغراق شدهتری در زندگی آدمها جاری است. این فضاسازی خوب در فیلمهای قبلی سیدی هم وجود داشت چیزی که باعث شده اینجا کاملتر شود شخصیتپردازی بسیار خوب فیلم است. راوی شاهین است. یکی از به قول خودش گوسفندان گلهای که برای بقا به چوپان نیاز دارند. شکور برادر بزرگتر و صاحب آشپزخانه را در سطح میبینیم. اینکه میگویم در سطح به معنای سطحی بودن شخصیتپردازیاش نیست. شکور یکی از آن کاراکترهای فرعی فیلم است که در حد لازم به او پرداخته میشود. منظور این است که سعی نشده نقطه مقابل خشونتش مثلا وجوه انسانیاش را هم ببینیم. فیلم سیدی قرار است راوی یک فضا و قصه باشد با یک کاراکتر مرکزی که شاهین است. اینجا هیچ چیزی شبیه درامهای اجتماعی معمول سینمای ایران نیست. «مغزهای کوچک زنگ زده» بخصوص در نیمه اولش بیشتر شبیه یک فیلم گنگستری است که در هارلم ساخته شده باشد.
کلیدواژه فیلم خشونت است. نه لزوما خشونت فیزیکی که طبعا آن را هم میبینیم. خشونتی که در سرشت آدمها بر اثر سختی زندگی نهادینه شده. تنها کسی که از این غائله کمی مبراست شاهین است. شاید چون شکور به او میدان نمیدهد. مدت کوتاهی که شکور در زندان است شاهین این فرصت را پیدا میکند که تصور کند خودش چوپان شده است. میتواند تصمیم بگیرد. اما واقعیت اینجاست که گوسفندهای بیمغز همیشه همانطور باقی میمانند. شاهین نماد یک آدم شکستخورده است. پولهایی را که از شکور گرفته از دست میدهد. نمیتواند به آن بچههای بیچاره که شکور جمع کرده تا بعدتر در آشپزخانه برایش کار کنند، کمک کند. در نهایت از میان همه آنها یک کودک را برمیدارد. کودکی که مشکل فیزیکی دارد و احتمالا در آینده شبیه خود شاهین آدم صاف و سادهای میشود که ادای آدم بدها را درمیآورد ولی در باطن از آنها وحشت دارد.
ترفندهای سیدی موثر واقع نمیشد اگر چنین انتخاب بازیگر درخشانی نداشت. فرهادی اصلانی یکی از بهترین بازیهای کارنامهاش را ارائه میدهد. او بازیگری است که در سالهای بازیگریاش کم قدر دیده. در نقش شکور متفاوت با نقشهای قبلیاش که مردان ضعیف یا حقهباز هستند، اینجا مردی سبع و وحشی است. به معنای واقعی کلمه ترسناک. اغراق و برونگرایی بازینوید محمدزاده اینجا خیلی خوب به کارش آمده و برعکس همیشه کمی مایه بلاهت هم به آن اضافه کرده که کاملا شخصیت شاهین درآمده است. اما یکی از بازیگران درخشان فیلمنوید پورفرج است در یک نقش فرعی کوتاه. از آن نقشهایی که وردست کاراکتر اصلی است و رفیق و همراهش. پورفرج شیرینی فیلم است. واکنشهای درخشانی دارد که باعث میشود سکانسهایی که در فیلم حضور دارد گرم و دوستداشتنی از کار دربیایند. در فیلمی که البته از حجم خون و عرق خودش گرم است.
با این وجود هنوز «مغزهای کوچک زنگ زده» تا تبدیل شدن به یک شاهکار چیزی کم دارد. چیزی که نمیشود دقیق رویش انگشت گذاشت. ممکن است به جهانبینی کارگردان مربوط باشد. سر فیلمهای قبلی هومن سیدی که مشکل فیلمنامه به وضوح مشهود بود فکر میکردم مشکل اینجاست که سیدی بیشتر وامدار سینماست. یعنی فقط از جهان سینما برای ساختن فیلمهایش بهره میبرد نه ادبیات. معلوم است که فیلم روز زیاد میبیند اما پشتوانه ادبی قوی ندارد. اینجا فیلمنامه آنقدر باجزییات و درست است که نمیشود به آن ایراد گرفت اما همچنان ایده سیدی را در خلق شخصیتها و فیلمهایش نمیفهمم. «مغزهای کوچک زنگ زده» از همان مونولوگ کوتاه ابتدایی درباره رابطه گوسفندان و چوپان میتوانست جا برای تاویل و تفسیر باز کند اما سیدی آگاهانه یا ناخودآگاه از این ماجرا فاصله میگیرد و فقط به کلاژ بصریاش بها میدهد.
مشکلی نیست تا جایی که این کلاژ بصری دچار دستانداز میشود. سیدی ناگهان از آن شیوه فیلمسازی خشن و جاندارش فاصله میگیرد و یکی دو سکانس شبیه درامهای معمول اجتماعی سینمای ایران دارد. با اشک و آه و ناله و دردودل. از آن سکانسهایی که اعضای خانواده مینشینند و پای گذشتهها را وسط میکشند و به این نتیجه میرسیم که چه بدبختاند. مانور دادن روی بدبختی و تیرهروزی این مردمان در دو سوم ابتدایی فیلم اصلا مطرح نیست و در منطق فیلم جا نمیافتد. یکی از سکانسهایی که بالقوه میتوانست تاثیرگذار باشد صحنه رویارویی دو برادر در زندان است که با حرفهای کلی و یک گرهگشایی بیمزه هدر میرود. اینکه شاهین واقعا کیست در منطق فیلمنامه هیچ اهمیتی ندارد. با توجه به گفتههای شاهین تا آن زمان بعید است برای خودش هم فرقی بکند. برخلاف «ابد و یک روز» که روایت یک خانواده بود، «مغزهای کوچک زنگ زده» روایت آدمها در فضاست. خانواده و اتفاقات مابین آدمهایش فیلم را دراماتیکتر میکند اما نقطه مرکزی جهان فیلم نیست.
به جز این دو ایراد فیلم یک پایان درخشان دارد. یک قاب ترسناک از نگاه چشم در چشم شهروز و شاهین. جایی که به ما و به شاهین ثابت میشود چوپان شدن ربطی به سن و سال و توانایی ندارد. شرارت و سبعیتی لازم دارد که گوسفندان از تو حساب ببرند.
«مغزهای کوچک زنگ زده» آنقدر فیلم خوبی هست که دلمان بخواهد کار بعدی هومن سیدی را ببینیم. جایی که بتواند مثل همین فیلم بازیگوشیهای تصویریاش و الهاماتش از سینمای جهان را با قصه و شخصیت به تعادل برساند و علاوه بر این یک قدم جلوتر برود. صاحب جهان بصری و محتوایی بشود که فقط مال خودش است.