«رگ خواب» فیلمی است که در داستانگویی خودش را به یک زاویه دید محدود کرده و در هیچ لحظهای این محدودیت خود خواسته را زیر پا نمیگذارد.
توجه: خطر لو رفتن داستان فیلم
حمید نعمتالله به نسبت سالهای حضورش در سینما کارگردان کمکاری به حساب میآید. فیلم اول او «بوتیک» برای مخاطبین یک شگفتی بود. جسارت یک فیلم اولی در نمایش معضلات اجتماعیای که در آن زمان جایی در سینمای ایران نداشتند باعث شد توجه زیادی به سمت او جلب شود. موضوع فقط به جسارت موضوعی خلاصه نمیشد و بوتیک به لحاظ ساختاری فیلمی پخته و تأثیرگذار از آب در آمده بود. چندین سال طول کشید تا نعمتالله با فیلم «بیپولی» به سینما بازگردد. فیلم این بار به اندازه «بوتیک» پیشرو و تکاندهنده نبود اما با تحسین منتقدان روبهرو شد. او سپس سریال «وضعیت سفید» را برای تلویزیون ساخت که به طور کل نظر مثبت مخاطبین را جلب کرد اما از هر نظر کاری متفاوت با باقی آثار تلویزیونی به حساب میآمد. تأکید بر جزییات و حذف خط ثابت داستانی باعث شده بود در ابتدا همراهی با سریال برای مخاطبین مشکل شود اما به مرور زمان همراهی با شخصیتها کار خود را کرد و سریال مورد توجه قرار گرفت. آخرین فیلم نعمتالله که دیگر مثل گذشته کمکار نبود به نام «آرایش غلیظ» تلاشی بود برای ورود به فضای جفنگ و هجوآمیزی که بیشتر در آثار برادران کوئن مشاهده شده است. نظرات در مورد فیلم آخر کاملا متفاوت بود و فیلم برای برخی بهترین اثر جشنواره و برای برخی دیگر اثری غیر قابل تحمل ارزیابی شد. هر چه بود حمید نعمتالله باز هم فیلمی متفاوت ساخته بود.
«رگ خواب» که این روزها در جشنواره به نمایش در آمده است به هیچکدام از فیلمهای ساخته شده توسط خود او ارتباطی ندارد اما پیوستگی معنایی و ساختاری آن با فیلمنامه مشترک نعمتالله و هادی مقدمدوست«سر به مهر» غیر قابل انکار است. فیلم روایتگر مسیر حرکت یک زن جوان به نام مینا (لیلا حاتمی) در مقطعی حساس از زندگیاش است. اولین جملهای که از او میشنویم در رابطه با پایان زندگی زناشوییاش مطرح میشود. «امروز رفتیم و توافقی طلاق گرفتیم، این تنها چیزی بود که روش توافق داشتیم». شوهر سابق او را در فیلم نمیبینیم. همهی اتفاقاتِ قبل از جدایی، از بحث مورد نظرِ فیلم خارج میشوند و زندگی مینا در روزهای بعد از طلاق به محور اصلی داستان تبدیل میشود. او که تحصیلات کارشناسی را نیمهکاره رها کرده در حالی که به دنبال کار است با شخصی به نام کامران آشنا میشود. کامران که مدیریت یک فست فود را به عهده دارد ابتدا به بهانه کمک به مینا وارد زندگیاش میشود اما کمکم رابطه عاطفی بین آنها شکل میگیرد. چنین پیرنگی در مختصات سینمای ایران کاملا تکراری به نظر میرسد اما با مشاهده فیلم با فضایی کاملا متفاوت روبهرو میشویم.
فیلمساز همهی داستان را از دید شخصیت مرکزی یعنی مینا روایت میکند. به عبارتی میشود گفت «رگ خواب» فیلمی است که در داستانگویی خودش را به یک زاویه دید محدود کرده و در هیچ لحظهای این محدودیت خود خواسته را زیر پا نمیگذارد. تکتک سکانسها با حضور مینا نوشته شده و شکل گرفتهاند و فیلم در هیچ لحظهای از فضای ذهنی و احساسات او جدا نمیشود. از همان سکانس اول نریشنهای ذهنی مینا ما را از گذشتهاش آگاه میکنند و پس از آن مخاطب قدمبهقدم در تجربههای حسی او شریک میشود و دنیا و آدمها و روابط را از دیدگاه او میبیند. ایجاد چنین محدودیتی از طرف فیلمساز باعث شده چالشی سخت در فیلم وجود داشته باشد. نگه داشتن ریتم و پیش بردن خط داستانی در حالی که دوربین حتی در یک سکانس اجازه دور شدن از مینا را نداشته کار بسیار مشکلی بوده است. چنین ساختاری داستانگویی را بسیار سخت میکند و پتانسیل کسالتبار شدن را بالا میبرد. اما فیلمساز به شکل غافلگیرکنندهای این چالش را از سر گذرانده و به نقطه قوت فیلم تبدیل کرده است.
پیشروی رابطه عاطفی بین مینا و کامران با ایدههای متنی و تصویریای همراه شده است که کاملا مخاطب را سر ذوق آورده و به دنبال کردن سرنوشت این دو علاقهمند میکند. آشنایی آنها به درستی با لحظات متفاوتی پیشرفت میکند و هیچ شباهتی به نمونههای تکرار شده در سینمای ما ندارد. سکانسی که در آن کامران برای ابراز علاقه به مینا مشغول خوردن خاک میشود تنها یکی از سکانسهای بکر فیلم است که مخاطب را حسابی سر ذوق میآورد و حس و حال عاشقانه جاری در آن کاملا ملموس است. نریشنهای ذهنی مینا باعث شده همراهی مخاطب با داستان از سمت او باشد. به همین دلیل زمانی که هیجان او از آشناییاش با کامران را میشنویم وارد فضای بسیار شخصیای میشویم که احساسات و عواطف درونی در آن شکل گرفتهاند. این میزان نزدیک شدن به تجربه یک شخصیت خاص شگرد هوشمندانهای بوده است چرا که باعث شده ظرفیت همراهی کامل با مینا در فیلم ایجاد شود. اگر قرار باشد داستانی را به شکل مطلق از دیدگاه یک شخصیت دنبال کنیم به این نزدیکی و درک از خصوصیترین لحظاتش نیازمند هستیم.
رابطه مینا و کامران اگر چه در حال و هوایی عاشقانه اوج میگیرد اما کمکم متوقف شده و وارد سرازیری میشود. پس از این تغییر لحن در فضا، روایت مقداری لکنت را تجربه میکند. نکته مشکلساز اینجاست که ایدههای فیلمساز برای بردن یک رابطه عاشقانه به نقطه اوج بسیار فکر شده و زیباست. اما فرود رابطه این جزییات بکر را در خود ندارد. دلایلی که باعث کمرنگ شدن رابطه میشود شباهتهای زیادی به نمونههای قبلی پیدا میکند و رفتارهایی که کامران در ادامه فیلم از خود نشان میدهد تر و تازگی فیلم را کاهش میدهد. ساختار کلی فیلم باعث شده این کمبود در بخشی از داستان که کامران در مرکز آن است باقی بماند و بخش پررنگتر که برخورد مینا با این حادثه است بار را به دوش بکشد. بنابراین اگر چه کیفیت روایی کاملا یکدست باقی نمیماند اما دستآوردهای فیلم از بین نمیروند و همراهی با مینا تا پایان ادامه پیدا میکند.
پایانبندی فیلم مسیر حرکت مینا از ورود به رابطه و اوجگیری تا فرود و رسیدن به وضعیت بحرانی را به درستی تکمیل میکند و نوعی گذر و بلوغ حسی را در او ایجاد میکند. فیلم به دلایل مختلف در سینمای ایران یک مورد منحصر به فرد است. زاویه دید تکنفره و ایجاد ارتباط بین مخاطب و شخصیترین حالات ذهنی یک شخصیت باعث شده با فیلمی متفاوت روبهرو باشیم که یک نیمه درخشان و یک نیمه قابل قبول را ارائه میکند. تماشای اوج و فرودهای حسی لیلا حاتمی بسیار دلنشین است. بازی او در «رگ خواب» اتفاق تازهای در بر ندارد. شباهتهای فراوان با نقشآفرینیاش در «سر به مهر» باعث شده خیلی از حرکاتش برای مخاطبی که آن فیلم را دیده آشنا به نظر برسد اما با همه اینها او به ستون اصلی فیلم تبدیل شده و به سختی میتوان گزینه دیگری را برای چنین نقشی تصور کرد. در نهایت تماشای «رگ خواب» را به راحتی میتوان توصیه کرد. حمید نعمتالله با این فیلم کماکان به عنوان یک کارگردان مهم و متفاوت در سینمای ایران باقی خواهد ماند. این روزها اوج فعالیت کاری او را شاهد هستیم و گفته میشود فیلم دیگرش به نام «شعلهور» به زودی آماده میشود. امید است این پرکاری به کاهش کیفیت فیلم دوم منجر نشده باشد و باز هم شاهد فضایی متفاوت و لحنی منحصربهفرد از او باشیم.