«ستارخان» یکی از بهترین و البته مهجورترین آثار مرحوم علی حاتمی است که هم نحوه نگرش حاتمی به تاریخ و تاثیر آن در زندگی امروز را به تصویر میکشد و هم به جرات میتوان گفت که سینماییترین روایت تاریخی در سینمای ایران است.
توجه: خطر لو رفتن داستان فیلم
علی حاتمی نخستین فیلمسازی بود که به یکی از مهمترین بزنگاههای تاریخ معاصر ایران، یعنی مشروطیت و زمینهها، ریشهها و سرنوشت آن از دیدگاه خودش پرداخت، آن هم در شرایط حکومت استبدادی که خود را حکومت مشروطه سلطنتی میخواند.
نگاه حاتمی در «ستارخان» به تاریخ معاصر این سرزمین، دیدگاهی روشنگرانه و در عین حال هنرمندانه است تا علاوه بر نمایاندن گوشهها و روایتهای پنهان و ناگفته و یا تحریف شده آن، تاثیرش را در دیروز و امروز جامعه و سیاست این مرز و بوم بنمایاند، آنچنانکه در «سلطان صاحبقران»، «حاجی واشنگتن» و «هزار دستان» نیز چنین بود، آن چنان که دیدگاه یک هنرمند میبایست باشد. شاید این نوع سینما و آن نوع نگاه را بتوان الگویی درخشان برای سینمای ملی ایران دانست که متاسفانه جایش در میان فیلمهای امروزی بسیار خالی است.
در حالی که یک هفتهای از سالگرد مشروطیت میگذرد، بیمناسبت نیست نگاهی به تنها فیلم تاریخ سینمای ایران که ۴۱ سال پیش درباره این فراز مهم تاریخ معاصر ایران ساخته شده بیندازیم.
«ستارخان» پس از شکست تجاری دو فیلم «قلندر» و «خواستگار» در سال ۱۳۵۱، نخستین پرداخت علی حاتمی به ژانر مورد علاقهاش یعنی فیلم تاریخی به شمار میآید. روایتی رئال از قسمت برجسته تاریخ معاصر که همواره در محافل سیاسی، محل بحث و جدلهای بسیار بوده است و شاید که حاتمی خواست، علائق و دغدغههای خودش از تاریخ را با آن دیدگاههای اغلب دگم و تکبعدی به چالش بیندازد. بازیگران فیلم از میان بازیگران تئاتر که تا آن زمان با حاتمی کار نکرده بودند، بنا به شناخت و آشنایی تهیهکننده فیلم، انتخاب شدند: علی نصیریان به نقش ستارخان، عزتالله انتظامی در نقش حیدر عمواغلی، عنایت بخشی به نقش باقر خان و...
مرحوم علی حاتمی پشت صحنه فیلم «ستارخان»
تولید فیلم در اواسط تابستان ۵۱ در تهران شروع شد. برای صحنههای نبرد فیلم بین مشروطهخواهان و قوای دولتی، جلوههای ویژه سنگینی پیشبینی شد که برای اولینبار در تاریخ سینمای ایران انجام میگرفت. از همین رو تصمیم گرفته شد، آنتونیو کوریدوری به عنوان یکی از متخصصان برجسته از ایتالیا دعوت شود. پس از اتمام صحنههای تهران، گروه برای ادامه فیلمبرداری به تبریز عزیمت کرد. ارتش در تهیه و در اختیار قراردادن سیاهی لشگر و حتی تهیه آذوقه، کمک شایانی به روند تولید فیلم نمود که نفوذ تهیهکننده در نهادهای کلیدی برای فراهم کردن کمکهای فوق نقش موثری داشت. سایر لوکیشنهای فیلم هم در مسجد سپهسالار و کاخ گلستان و حوالی دماوند انتخاب گردید.
به جهت صحنههای متعدد، حجم زیاد پلانها که از دکوپاژ خاص حاتمی بر میآمد، جلوههای ویژه گسترده و اقتضای تولید این گونه فیلمها در آن روزها، مراحل فیلمبرداری حدود ۳ ماه به طول آنجامید. هادی صابر صحنههای عادی فیلم را مونتاژ کرد و تدوین صحنههای جنگی به مهدی رجاییان سپرده شد. بالاخره همه مراحل فنی فیلم در اواسط بهمن ۱۳۵۱ به اتمام رسید و «ستارخان» آماده نمایش شد.
اگر چه علی حاتمی در ۵ فیلم نخستش یعنی «حسن کچل» ، «طوقی» ، «باباشمل» ،«قلندر» و «خواستگار» به مایههای دیرین فرهنگ ایرانی – اسلامی کوچه پسکوچههای این آب و خاک پرداخته بود و در هر کدام به نوعی و در ژانرهای مختلف موزیکال، ملودرام، کمدی و تراژدی، برجستهاش ساخته بود، اما پس از آن مستقیما به سراغ تاریخ ایران رفت، تا از دل تاریخ، ریشهها و مصادیق آن فرهنگی که در کوچه و بازار و در دل پدربزرگ و مادربزرگها و سر سفرههای افطار و هفت سین و سحری جاری بود را بیرون بکشد و ریشههای انحراف از این فرهنگ را دریابد. خودش این فراز را در دوران فعالیتهای سینماییاش، نوعی جدی شدن کار میخواند. گویی پیش از آن در حرفهاش چندان جدی نبوده است!
حاتمی در گفتوگویی که پس از نمایش «دل شدگان» با محمد سلیمانی انجام داد و در مجله هفتگی سینما به چاپ رسید، گفت: «...«حسن کچل» هم در آن زمان الگویی نداشت، ولی زبان فیلم قاطع نبود. در «طوقی» هم میبینید که بخشی از آن برای جذب تماشاگر، در کنار موضوع اصلی قرار داده شده است. اما بعد از فیلم «خواستگار»، کار جدیتر میشود. نمیخواهم بگویم نقش تماشاگر در سینما مهم نیست. ولی پس ار فیلم «خواستگار» دیگر در پی راضی کردن تماشاگر نبودم. در پی آن چیزی بودم که فکر میکردم باید به تماشاگر داد...»
در واقع بعد از فیلم «خواستگار»، حاتمی دریافت که بایستی مستقیما به ماجراهای تاریخی، آن هم تاریخ معاصر ایران ورود کند تا بتواند پسزمینههای انحراف فرهنگی و سیاسی دوران پهلوی را دریابد. او وقایع مشروطیت و کاراکترهای اصلیاش همچون ستارخان و باقرخان را برگزید که از چالشبرانگیزترین حوادث تاریخ یکصدساله ایران به شمار آمده و هنوز هم که هنوز است، بسیاری از واقعیات آن مورد بررسی و تحلیل قرار نگرفته است.
نمایش فیلم «ستارخان» از ۲۰ بهمن سال ۱۳۵۱ سر و صدای زیادی را از سینه چاکان مشروطه درآورد، خصوصا آنها که برای پوشاندن نقش فراماسونهایی مانند تقیزادهها و ملکمخانها، و بزرگکردن شخصیت افرادی همچون ستارخان و باقرخان را با عناوین دهان پرکنی همچون سردار و سالار ملی، علم کرده بودند و هیچگونه جسارتی به آنان را نمیبخشیدند. گروه کثیری از این دسته را ماسونهای معروف مجلس شاهی تشکیل میدادند که بخشی از تاریخ مندرآوردیشان را خدشهدار شده میدیدند. از همین رو در جلسه غیرعلنی مجلس مورخ ۱۵ اسفند ۱۳۵۱ بیانیهای از سوی عدهای از وکلای فرمایشی قرائت و امضاء شد که در آن، فیلم «ستارخان» را کاملا مردود و تحریف علنی تاریخ معاصر به شمار آورده بودند. در تاریخ ۲۰ بهمن ۱۳۵۱ «ستارخان» در «درایوین سینمای ونک» با حضور عدهای از نمایندگان مجلس، کمیته ارزشیابی فیلم وزارت فرهنگ و هنر و عوامل تولید، طی یک نمایش خصوصی بر پرده رفت و مورد توجه مدعوین قرار گرفت. اما نمایندگان مجلس آن را مخالف مشروطه و مغایر تاریخ آن تلقی کردند.
«ستارخان» از ۱۳ اسفندماه ۱۳۵۱ در ۱۰ سینمای مرکز و شمال تهران به نمایش عمومی درآمد. که در روز دوم نمایش، مورد غضب مخالفین، مطبوعات و نمایندگان مجلس قرار گرفت. در جلسه غیرعلنی مجلس شورای شاهی مورخ ۱۵ اسفندماه ۱۳۵۱ بیانیهای از سوی عدهای از وکلای مجلس قرائت و امضاء شد که در آن، فیلم را کاملا مردود و تحریف علنی تاریخ معاصر به شمار آورده بودند. مفاد این بیانیه به سندیکای هنرمندان نیز کشیده شد و این سندیکا که بیشتر در تیول وابستگان سیاسی/ هنری رژیم پهلوی بود، علی حاتمی را به خاطر «ستارخان» و تحریف تاریخ مورد عتاب و نکوهش قرار داد و حاتمی به خاطر همین برخورد غیرمنصفانه برای همیشه سندیکای هنرمندان را ترک کرد.
سرانجام بر اثر جنجالهای فراوان، کمیته امور سینمایی وزارت فرهنگ و هنر سابق در صبح روز ۱۷ اسفند ماه طی بخشنامهای، پروانه نمایش فیلم را لغو و به استحضار تهیهکنندگان رساند و در ۱۹ اسفندماه، فیلم به طور کلی توقیف و از اکران پایین کشیده شد.
در آن روزها هیچکس تشخیص نداد که در شرایط خفقان و اختناقی که با رشد درآمد نفتی تشدید شده بود و دیکتاتوری شاه بیداد میکرد، ساختن چنین فیلمی کاری بود، کارستان. پرداختن به تاریخ مشروطیت با پیچیدگیهای خاصش بسیار دشوار بود، آن هم در یک فیلم سینمایی با محدودیتهای زمانی. «ستارخان» دارای ظرایفی بود که هیچکس به آن اشاره نکرد، ظرایفی نظیر نگاهی تازه به انگیزههای امثال حیدر عمواغلی و ستارخان در پیوستن به جنبش مشروطیت، حضور پرسشبرانگیز یپرم خان و سردار اسعد در جمع مشروطهخواهان و عملیات تروریستی حیدرعمواغلی که بیشتر مشروطیت را در سفره فراماسونها نشاند تا انقلابیون.
در این فیلم حاتمی برای اولین بار به تحلیل ریشهای و طبقاتی فرماندهان نظامی مشروطهخواهان (که بعدا در تحریف تاریخ از سوی مورخین شاهنشاهی به رهبران انقلاب مشروطه بدل شدند !) میپردازد و آنچه که کمتر برایش اهمیت دارد، سیر وقایع تاریخی است. البته او در این میان به نقاط مهم تاریخی جنبش مشروطیت از جمله: خلع سلاح مجاهدان و یا شکست مشروطهخواهان در تبریز و پناهنده شدن ستارخان به سفارت عثمانی نیز نظر دارد.
در صحنهای از فیلم «ستارخان» که ستار قره باغی جانماز خود را پهن کرده و خود را برای نماز خواندن آماده میکند، با حیدر عمواغلی و علی موسیو چنین گفتوگو میکند:
«...ستار: شماکه بلدین چی میگین، غیر از کفرگفتنها؟ آخرش یه نامسلمون نگفت مشروطه یعنی چه؟
حیدر: یعنی خیلی چیز!
ستار: برادر صاف و پوست کنده، یه جوری بگو که منم حالیم بشه آخر.
حیدر: یعنی این که مردم اختیارشون دست خودشون باشد.
ستار: ببینم لامذهبی که تو کار نیست؟
حیدر: نه، نه...
ستار: پس اون درخت مراد چی کار داشت به مشروطه؟
علی : نباید به اون درخت دل خوش کنن...»
و هنگامی که ستار مشغول خواندن نماز میشود، حیدر و علی موسیو چنین نتیجهگیری میکنند:
«...حیدر: میشه بهش دل بست؟
علی: آره ، امروز تحقیق کردم. ستار قرهباغیه، دلال اسبه، بهتر بگم، اسب شناس خوبیه، چون میگن اهل معامله نیست، چه برسه به دلالی، فقط این کار رو به عشق اسب میکنه. خلاصه دلشو داره.
حیدر: کلهشم ما پر میکنیم!...»
حاتمی در «ستارخان» ، تروریستهایی مانند حیدرعمواغلی را پشت پرده مشروطیت به تصویر کشید که خود از وابستگان کمیتههای مخفی فراماسونری – بهایی بود و در سالهای پس از سلطنت ناصرالدینشاه دست به ترورهای متعددی زد تا فضای سیاسی مملکت را برای به قول محافل شبه روشنفکری، دیکتاتوری منور و پنجه آهنین رضاخانی آماده سازند. در تاریخ آمده است، حتی زمانی که علی اصغر خان اتابک (که به لحاظ اصلاح طلبی، امیرکبیر دوم محسوب شده) به صدراعظمی محمدعلی شاه رسید، توسط همین حیدر عمواغلی ترور شد تا همچنان شرایط آشفته و آنارشیستی بر حکومت پس از مشروطه قاجار حاکم باشد تا محافل ماسونی، طرح و نقشه خود برای روی کار آوردن حکومت رضاخانی را تداوم بخشند.
صحنه معروف پایان فیلم که اسب ستارخان بدون او میآید و حیدرعمواغلی با اطمینان میگوید که «من سوارش را پیدا میکنم» گویاترین صحنهای است که پشت پرده حوادثی همچون مشروطیت را در تاریخ ایران روشن میسازد.
حاتمی در دفاع از نگرشش به تاریخ و خصوصا نقش ستارخان در وقایع مشروطه، در همان زمان اکران عمومی فیلم و در گفتوگویی با محمد ابراهیمیان گفت: «...درباره ستارخان ضمن مصاحبههایی که با مردم میکردیم، چیزهایی به دستمان آمد، منتها به دردمان نمیخورد... من سعی کردم یک سناریو بنویسم برمبنای آنچه که در تاریخ هست، طوری که چندان هم با تاریخ بیگانه نباشد. برای رسیدن به این هدف هم سعی کردم تا حدود زیادی دامنه مطالعاتم را در این زمینه گسترش دهم. با بسیاری از محققان که تخصص ایشان در تاریخ مشروطیت بوده، گفتوگوها داشتهام.... من میخواستم یک کار تالیفی کرده باشم... چرا که واقعا دنبال مطالب مارکدار به آن مفهوم نیستم...»
حاتمی نشان میدهد، چگونه حیدر عمواغلی با لفاظی و عوام فریبی، ستار قرهباغی را به صحنه مشروطه کشانده و او را سپر بلای نیات خود و اربابان خارجیاش میگرداند تا از مبارزات مردم علیه دیکتاتوری قاجار، ماهی خود را صید نماید. حاتمی در یکی از صحنههای «ستارخان» به خوبی تصویر مینماید که چگونه امثال حیدرخان، حتی کلمه «مشروطیت» را به مردم سادهدل حقنه کردند!
«...ستار قرهباغی: شماها آدمهای درست و حسابی نیستین. مشروطه را واسه خودتون میخواین یا واسه مردم؟ اگه واسه مردمه، که الان تو شهر نون ندارن بخورن، اون وقت شماها هفت رنگ سفره انداختین نیگا کن!
حیدرعمواغلی: گدا بار آوردن هنر نیست، رفیق! اگه مردم دستشون به دهنشون نمیرسه باید نون رو ارزون کرد.
ستارخان: اگر مشروطه بشه، نون ارزون میشه؟
علی موسیو: ببین ستار؟ مرگ چیه؟
ستارخان : خوب مرگ حقه، دست خداس.
علی موسیو: همین؟
حیدرعمواغلی: اما مشروطه دست ماهاس. تو دلت میخواست اختیار مردنت دست خودت بود؟
ستارخان: نعوذبالله آره.
حیدرعمواغلی: پس چطور دلت نمیخواد اختیار زندگی کردنت دست خودت باشد؟
ستارخان: من اختیار زندگیم دست خودمه، تو چی میگی؟
حیدرعمواغلی: توبه هر آدمی که نفس میکشه میگه زنده؟
ستارخان: آره دیگه معلومه، خب زندهاس کاریش هم نمیشه کرد.
حیدر: اگه دهنشو ببندن چی؟
ستار: اما هیشکی دهن منو نبسته.
حیدر: آخه تو چیزی بلد نیستی بگی...»
نگاهی به اسناد تاریخی هم نشان میدهد که اساسا مشروطه و حتی واژه آن، ایده و کلامی تحمیلی بود که از سوی برخی عوامل نشاندار و بینشان استعمار انگلیس به نهضت عدالتخانه مردم تحمیل شد که اصلا هدف و آرمان دیگری در سر داشت.
واقعیت این است که پس از حمله به تحصن علماء در مسجد شاه که خواستار عدالتخانه بودند، آنها دست به مهاجرت کبرا به قم زدند که همین موضوع، شاه را وحشت زده کرد تا به آنها تلگرام بزند و علماء و روحانیون مهاجر نیز در پاسخ آن تلگراف برای نخستین بار تقاضای مجلس مشورتی حکومتی را بکنند. همزمان با مهاجرت علماء به قم، عدهای از تجار به سرکردگی محمد تقی بنکدار نیز از ترس جانشان و با هدایت برخی از کارکنان ایرانی سفارت انگلیس مانند حسینقلی خان نواب که از اعضای تشکیلات فراماسونری بود، به این سفارت پناهنده شدند و مدت زمانی به طول نینجامید که حیاط سفارت انگلیس مملو از این گونه افراد شد، چادرهای اصناف بر پا گردید، دیگهای پلو بار گذارده شد و خروارها قند و چای توزیع گردید تا به قول یحیی دولتآبادی که گویا در خفا با سفارت در تماس بود، اجزای سفارت هر چه بیشتر بتوانند از واردین دلربایی کنند تا اینکه ناگهان درخواست مردم و سران تحصن از مجلس عدالت یا مشورت به مشروطهخواهی تبدیل گردید. در واقع طبق روایات تاریخی و اسناد و شواهد موجود، اعضای انجمن مخفی وابسته به فراماسونها و اعضای سفارت، آنقدر در میان متحصنین تبلیغات کردند که در مدت کوتاهی، درخواست عدالتخانه تبدیل به مشروطه شد.
از قول مرحوم ضیاءالدین دری درباره تاثیر سفارت انگلیس در تغییر خواست مردم در کتاب «مجموعهای از مکتوبات و اعلامیهها... و چند گزارش پیرامون نقش شیخ شهید فضلالله نوری در مشروطیت» آمده است: «... تا این وقت (در تحصن) سخن از مشروطه در میان نبود و این کلمه را کسی نمیدانست. لفظ مشروطه را به مردم تهران، اهل سفارت القاء کردند... یک روز طرف عصر، بنده با سه نفر از معممین درب سفارت ایستاده بودم. درشکه شارژ دافر سفارت از قلهک وارد شد. همین که درشکه به محاذات ما رسید، ایستاد. بعد خانم شارژ دافر از درشکه پیاده شد، با نهایت خندهرویی و تغمز به نزد ما آمد، گفت : آقایان ! شما برای چه اینجا آمدهاید؟ یک نفر... گفت: ما آمدهایم اینجا یک مجلس عدالت میخواهیم. گفت: نمیدانم مجلس عدالت چیست! گفت: پس شما یقین مشروطه میخواهید. این اولین دفعه بود که ما لفظ مشروطه از دهان خانم انگلیسی شنیدیم... بعد طولی نکشید که شنیدیم یکی فریاد میکرد: ما میخواهیم. یکی فریاد میکرد: ما شرطه میخواهیم. کسی فریاد مشربه میکرد: بگویید آنچه را خانم گفت ! ما مشروطه میخواهیم...»
روایت مهدی ملکزاده از پدرش ملکالمتکلمین این است که وی این لغت را در دهان متحصنین حضرت عبدالعظیم گذارده است. او در کتاب «تاریخ انقلاب مشروطیت ایران» مینویسد: «... در جلسه سران متحصنین در ۹ ذیقعده وقتی از مجلس مبعوثان و مشروطیت سخن به میان آمد، گفتند: دیگر مشروطه چیست؟... ملکالمتکلمین در اطراف کلمه مشروطیت و مجلس مبعوثان توضیحات داد ولی استماع این الفاظ برای گوش آن مردم ثقیل بود و اکثرا به مخالفت پرداختند...»
به این ترتیب بر اساس ادعای مهدی ملکزاده، اولین کسی که در تحصن، مشروطیت را مطرح کرد، ملکالمتکلمین عضو لژ ماسونی بیداری بود. اما تردیدی نیست که با حمایت عوامل کانونهای جهان وطن صهیونی در تشکیلات فراماسونری و انجمن مخفی وابسته به آن، همچنین سفارت انگلیس که نقش بسیار فعالی ایفا مینمود، مبارزات ضداستعماری مردم تبدیل به مشروطهخواهی شد و جریان سفارت، ماجرای مهاجرت را که میتوانست نقشی تعیینکنندهای در پیشبرد نهضت مردمی داشته باشد، تحتالشعاع خود قرار داد و رهبری روحانیت در رتبه دوم قرار گرفت.
به این ترتیب کانونهای صهیونی در ادامه تهاجم خود به ایران و اسلام، پس از تلاشهایی که از اوایل عصر حاکمیت قاجار در تشکل فراماسونها و نفوذ در ارگان فرهنگی و سیاسی کشور نمودند، اینک میرفتند تا با سوار شدن بر موج نهضت عدالتطلبی و اسلامخواهی مردم، به نام مشروطیت، نخستین تحرک را در ساختار بخشیدن ایدئولوژیک به حکومتی که قرار بود به زودی جانشین سلسله قجری گردد، انجام دهند.
علی حاتمی در «ستارخان» حتی به کمیته مخفی ماسونی اشاره دارد که در واقع پشت وقایع و حوادث مشروطیت قرار داشت و افسار آن را به هر کجا که میخواست، میکشید. کمیتهای که در آن امثال اردشیر جی ریپورتر (سرجاسوس سرویس اطلاعاتی انگلیس، مرتبط با کانونهای صهیونیستی مانند انجمن اکابر پارسیان هند و امپراتوری روچیلدها و عامل اصلی برآمدن رضاخان و سلطنت پهلوی)، ملکالمتکلمین (بهایی و دوست نزدیک اردشیر ریپورتر که به ناحق تاریخپردازان فراماسونر او را به جای شیخ مهدی سلطانالمتکلمین، نماینده آخوند خراسانی جا زدند)، سید جمال واعظ (بهایی و از دیگر اعضای فراماسونری)، سید حسن تقیزاده (فراماسونر)، معاضدالسلطنه پیرنیا (فراماسونر ) و... حضور داشتند و به قولی اکثر اعضای لژ بیداری ایران، انجمن مخفی که در واقع گرداننده اصلی جریانات مشروطه پس از دوران استبداد صغیر بود را بوجود آوردند. همین انجمن است که اساسا نهضت عدالتخانه علمای مبارزی مانند میرزا عبدالله مازندرانی، آیتالله بهبهانی و آخوند خراسانی را به سفارت انگلیس و جریان مشروطهخواهی منحرف کرد و بعد رهبران اصلی نهضت مردم مانند بهبهانی و شیخ فضلالله نوری را به قتل رساند و سایر رهبران آن مانند آخوند خراسانی و شیخ عبدالله مازندرانی را منزوی ساخت.
حاتمی تنها گوشهای از عملکرد این انجمن را در به سازش کشاندن مشروطهخواهان با دول بیگانه و انحراف مبارزات مردم را در «ستارخان» به تصویر میکشد. او در اواخر فیلم، در آخرین دیدار ستارخان و حیدرعمواغلی، این دیالوگها را ما بین آنها رد و بدل میکند:
«حیدر: انجمن میخواد که تو دست از جنگ ورداری. شهر میخواد که تو تسلیم بشی.
ستار: اگر ادامه بدم چی میشه؟
حیدر: ممکنه به این بهانه همه جارو بگیرن.
ستار: تو چیکار میکنی؟
حیدر: من گاوپیشونی سفید نیستم، من قهرمان نیستم، هر کاری بکنم، به جایی برنمیخوره. من تا اینجا تونستم ادامه بدم و حالا نمیشه، میرم قاطی مردم، میون اونا گم میشم و خودمو نگه میدارم تا موقع مناسب.
ستار: البته، اگه عمرت به دنیا باشه.
حیدر: انجمن میخواد که تو بری به عمارت عثمانی پناهنده بشی. اگه تسلیم بشی، اگه نجنگی، اگه خودکشی کنی، همه در سرنوشت این مملکت موثره. یادت باشه، فقط یه جنگو باختیم، خداحافظ قهرمان، به امید دیدار.»
همانگونه که در تاریخ آمده است، گروهی از مشروطهطلبان سر از سفارت انگلیس و دیگ پلوی آن درآوردند، در حالی که امثال آیتالله بهبهانی ترور شده و شیخ فضلالله نوری (با حکم بیدادگاه فراماسونهایی همچون شیخ ابراهیم زنجانی)، بردار کشیده شد، برخی دیگر از آنها در پارک اتابک خلع سلاح شده یا به قتل رسیدند و آن گونه که در فیلم «ستارخان» هم نشان داده میشود، خود ستارخان نیز در حالی که پایش مجروح شده، بردوش سربازان استبداد به مسلخ میرود.
در صحنه پارک اتابک فیلم «ستارخان»، در حالی که ستار زخمی و تیرخورده بیرمق و بر تخت روانی از تفنگ و بر دوش سربازان دولتی در حرکت است، باقر خان زنجیر برگردن و یپرم خان نیز از پشت سر سربازان حرکت میکند، ستار نالان سوال میکند:
«...ستار: کیا منو میبرن؟ کیا پای من شدن؟
باقر: همونایی که پاتو شکستن...»
متاسفانه غفلت ناشی از ضعف تاریخنگاری درباره مشروطه و وارونه جلوه دادن وقایع آن توسط فراماسونها و مورخین وابسته، باعث گردیده که بسیاری از واقعیات دوران مشروطیت پنهان مانده و تحریفات سنگینی بر آن وارد شود. یعنی ضعف و تحریف سایر عرصههای تاریخنگاری معاصر، به این حوزه مهم تاریخی نیز راه یافته و همین دیگرگونه نمایاندن حوادث مشروطه حتی نحلههای فکری و اتفاقات سیاسی فرهنگی امروز جامعه ما را تحتتاثیر قرار داده است. مثلا، تاریخ کسروی به عنوان معروفترین تاریخ مشروطه همچنان که درباره قراردادهای ننگینی مثل رویتر و رژی سکوت کرده، در مورد برخی مقاطع مهم انقلاب مشروطه نیز به کلی خاموش مانده یا در «تاریخ بیداری ایرانیان» ناظمالاسلام کرمانی بخش مهمی از حوادث مشروطه اصلا بیان نشده است.
در کتاب «تاریخ بیداری ایرانیان» فیالمثل درباره ماجرای اتابک، که از گره گاههای تاریخ مشروطه است، مطلب قابل اعتنایی درج نشده است. همچنین موارد متعددی را میتوان ذکر کرد که بخشهایی از یادداشتهای ناظمالاسلام، در همان چاپ اول آن، سانسور شده و دلایلی وجود دارد که این اقدام را تعمدی نشان میدهد نه تصادفی. انبوه اسناد، خاطرات و منابع داخلی و خارجی که در طول سالهای اخیر منتشر شده، انجام پژوهشهای جدی و عمیق را در زمینه انقلاب مشروطه، کاملا ضروری ساخته است.
این فقر تاریخنگاری در زمینه نقش مراجع ثلاث در نهضت مشروطیت بیشتر مشاهده میشود. فیالمثل هیچگونه بیوگرافی مستند علمی از زندگی آخوند خراسانی یا شیخ عبدالله مازندرانی و یا میرزا حسین خلیلی تهرانی و سید کاظم یزدی در دست نیست، همانگونه که تکنگاری درباره سایر رجال و حوادث مشروطه نیز بسیار نادر است. حتی اسناد مهم آرشیوهای موجود در انگلیس یا روسیه درباره حوادث مشروطیت در تاریخنگاری معاصر ایران بازتاب بسیار اندک داشتهاند.
دو مجموعه که به نامهای «کتاب آبی» و «کتاب نارنجی» به فارسی ترجمه و منتشر شده، تنها گزیدهای است از انبوه اسناد خارجی در زمینه حوادث مشروطه ایران که در داخل کشور منعکس گردیده است. البته در برخی از کتابهای منتشر شده، مورخین ماسونی تعمدا جایگاه مراجع ثلاث در حوادث منجر به ماجرای مشروطه کمتر از واقع نشان داده و نقش گروههایی که در واقع، تأثیر اندک یا محدودی داشتند برجستهتر از واقعیت نمایانده شده است.
دکتر مهدی ملکزاده در کتاب «تاریخ مشروطه» خود به سود پدرش، ملکالمتکلمین، اغراق و جعل فراوانی انجام داده است که یک نمونه آن، درباره مراسم افتتاح اولین جلسه مجلس مشروطه است. این جلسه با سخنرانی میرزا نصراللهخان مشیرالدوله (صدراعظم) از طرف دولت و شیخ مهدی سلطانالمتکلمین از طرف ملت افتتاح شد. در آن زمان سلطانالمتکلمین به «خطیب ملت» شهرت داشت و مورد وثوق کامل مراجع ثلاث نیز بود. ملکزاده این نطق مهم سلطانالمتکلمین را در کتاب خود به نام پدرش، میرزا نصراللهخان بهشتی (ملکالمتکلمین)، چاپ کرده است. یعنی در افتتاح مجلس گویا ملکالمتکلمین چنان مقامی داشته که به عنوان سخنگو و زبان ملت سخنرانی افتتاحیه ایراد نماید. این روایت از تاریخ یک جعل آشکار است.
ملکالمتکلمین در آن زمان مطرود و بدنام بود و در میان مردم محبوبیت نداشت. به نام بابی شهرت فراوان پیدا کرده بود و خانم منگل بیات نیز در کتابش رسما او را به عنوان بابی معرفی کرده است. آقا نجفی اصفهانی بارها ملکالمتکلمین را طرد کرده بود و در دوران حوادث مشروطه اول او حتی یک بار هم در صحن حرم قم سخنرانی نکرد. چگونه چنین آدمی میتوانست به عنوان خطیب و سخنگوی ملت در افتتاح مجلس لایحه بخواند؟ واقعا چرا دو واعظ بزرگ و مؤثر انقلاب مشروطه، یعنی سلطانالمتکلمین و سلطانالمحققین، در تاریخنگاری مشروطه گمنام ماندهاند؟ امروزه چند نفر از کتابخوانان ما سلطانالمتکلمین را میشناسند، در حالی که ملکالمتکلمین شهرت فراوان دارد.
در واقع تاریخپردازی ماسونی بخش مهمی از کارنامه سلطانالمتکلمین خوشنام را به سود ملکالمتکلمین بدنام مصادره کرده است. این گونه موارد تحریفی در تاریخ معاصر ایران، فراوان است که دریافت واقعیات آنها، به یک تلاش تخصصی سنگین و متکی بر اسناد نیاز دارد. تلاشی که بتواند به دور از دروغپردازیهای فراماسونها ، یک دوره تاریخ جامع و مستند و علمی از حوادث مشروطه در اختیار پژوهشگران و محققین قرار دهد.
اما مرحوم علی حاتمی هم بسان سرنوشت واقعی مشروطیت، پایانی تلخ برای فیلم «ستارخان» رقم زد که به هیچوجه از آن افتخار و آزادی و ملیگرایی مستفاد نمیشد و طبیعی بود که خشم سردمداران سیاست و فرهنگ طاغوت را برانگیزد.
در تیتراژ انتهایی فیلم، ترانه «مرغ سحر» که با صدای بیژن مفید بر تصاویری مستند از مشروطهخواهان به گوش میرسد: «مرغ سحر ناله سر کن... داغ من را تازهتر کن...»، بر این تلخی میافزاید و به نوعی تراژدی نهضت مشروطیت را بیان میکند.