این که در تاریخ موسیقی کشور ما چند نوازندهی چیرهدست برای ضبط صفحه به کدام کشور سفر کردهاند و سرانجام «واقعی» آنها چه شده است، سر سوزنی از خلاقیت علی حاتمی در به تصویر کشیدن این رویداد به روایت سینما کم نمیکند.
علی حاتمی در روایتهای سینماییاش همواره تلاش کرده است تا به وجوه تراژیک روابط فردی و جمعی نگاهی همدلانه داشته باشد. جایی که یک کبوتر میتواند سرنوشت آدمهایی را تغییر بدهد (طوقی)، زندگی یک خطاط گوشهگیر دستخوش حوادث پیچیدهی روزگار جوانیاش بشود (هزاردستان) یا عشقی ناکام، جوانی را به کام مرگ بکشاند (سوتهدلان)، ساز زدن چند نوازنده هم میتواند بلای جانشان بشود. در میان آثار او شاید تنها «مادر» یک استثنا باشد که پایان تراژیکش حتی خوشبینانه نیز هست؛ مادری با مرگش جمع پریشان فرزندان را سامان میبخشد. نکتهی قابلتعمق شاید اینجا باشد که حاتمی تراژدی را در هنرهای مختلفی جستوجو و روایت کرده است؛ نقاشی در «کمالالملک»، خطاطی در «هزاردستان» و موسیقی در «دلشدگان».
این که در تاریخ موسیقی کشور ما چند نوازندهی چیرهدست برای ضبط صفحه به کدام کشور سفر کردهاند و سرانجام «واقعی» آنها چه شده است، سر سوزنی از خلاقیت علی حاتمی در به تصویر کشیدن این رویداد به روایت سینما کم نمیکند. فراموش نکنیم که تقریبا در هیچ جایی از فیلم، شاهد خواندن طاهرخان بحرنور (امین تارخ) به شکل «لیپسینک» نیستیم. به عبارت دیگر، استادشجریان قرار نبوده که آوازی بخواند و بازیگر لب بزند. حاتمی در واپسین ساختهاش سراغ موسیقی ایرانی میرود و حکایتی را دستمایه قرار میدهد تا روایت خودش از موسیقیدانان ایرانی را روی پردهی سینما جان بدهد. خردهحکایتهایی که او در این میان برمیگزیند، به شیوهای مینیمال روایت زندگی بزرگان موسیقی ماست که هر کدام در زندگی خود مشقتهایی را تحمل کردهاند تا بتوانند هنر خود را برای نسل بعدی به یادگار بگذارند. برخی مانند آقافرج بوسلیکی (اکبر عبدی) حکایت شیرینی دارند که سخت به مذاق مخاطب خوش میآید. فرج از اعماق جامعه بالا میآید و عشقش به موسیقی او را تا شاگردی نزد استادی بزرگ میرساند. در نمایی درخشان از نظر اجرای مینیمال، میبینیم که فرج در حال تنبکزدن از استادش جلو میزند و سرانجام در میان گروه نوازندگان جای پیدا میکند.
علی حاتمی در روایت «دلشدگان» بیش از هر چیز دیگری به داستانکها توجه داشته است. به عبارت دیگر، مخاطبان کموبیش از ماجرای سفر گروه نوازندهی ایرانی به تفلیس برای ضبط صفحه (که در فیلم به پاریس بدل شده) اطلاع دارند. موضوعی که مخاطب از آن بیخبر است، روایت «از درون» این جمع دلشده است که این وظیفه را حاتمی بر عهده گرفته است. حاتمی به وجه تراژیک این جمع توجه تاموتمامی دارد و سعی کرده است که با نقب گذشتهی هر کدام، به وجه تراژیک این سفر نزدیک شود. از جایی که مسیو ژولی (فتحعلی اویسی) جا میزند و سفیر (جمشید هاشمپور) خرج و مخارج را بر عهده میگیرد تا وقتی استاد دلنواز، خانه و کاشانهاش را به میرزامحمود (محمدعلی کشاورز) واگذار میکند تا عشق ناکام طاهر و شاهزادهی نابینا (لیلا حاتمی) که اوج این تراژدی است، هر گوشه از این داستان، شرح ناکامی و نرسیدن به مقصد است. البته در این میان شرح شیدایی آقافرج نسبت به تنبک و اصولا شیرینزبانی او تا حدی از این تلخی میکاهد.
در «دلشدگان» نیز کلام حاتمی مانند همیشه بر تصاویر او غالب است. این بار نیز کلمههای او شرححال درونی تکتک شخصیتها را روایت میکنند. میزانسنها عموما رو به دوربین چیدهشدهاند که این را در فضاهای بیرونی نیز شاهدیم. دوربین حاتمی تقریبا حرکتی ندارد و نماهای دور و ثابت، بخش اعظم تصاویر فیلم را تشکیل میدهند. آنچه باعث شده است «دلشدگان» بر خلاف آثار دیگر حاتمی تا حدودی از نظر بیان و ادای کلمهها، کمتر بتواند همان تأثیر همیشگی را داشته باشد، تا حد زیادی به مسألهی دوبله برمیگردد. بجز این فیلم، دیگر آثار حاتمی همواره دوبله شدهاند و از نظر فن دوبله فوقالعاده اثرگذار و توجهبرانگیزند. کافی است نگاه کنیم به قسمت اول سریال «هزاردستان» با بازی مرحوم جمشید لایق واسماعیل محرابی با دوبلهی اعجاببرانگیز منوچهر اسماعیلی و ناصر طهماسب. در دیگر آثار حاتمی نیز دوبله بار معنایی واژگان و عبارتهای او را بر دوش کشیده است. به نظر میرسد با توجه به استفاده از موسیقی و گفتار در بسیاری از صحنهها، حاتمی برای نخستین بار احتمالا ترجیح داده تا از کلام خود بازیگران استفاده کند. در این میان، دو نمونهی مشخص به چشم میخورد که شاید بتوانیم با پرداختن به آنها به طور دقیق پی ببریم که چرا در «دلشدگان» کلام حاتمی با وجود اینکه همچنان تراشخورده و «پرداختشده» است، اما اثرگذاریاش کامل نیست.
امین تارخ پیش از این در «مادر» نقش جلالالدین را بازی کرده است (نقشهای محمدعلی کشاورز در «مادر» و «دلشدگان» بسیار متفاوتند) که حالوهوای آن شخصیت، شباهتهایی با نقش طاهر در «دلشدگان» دارد. در مورد نخست صدای خسروشاهی در تضاد با لحن متهاجم اسماعیلی به نقش محمدابراهیم و لطافت لحنی که خسروشاهی برای حرف زدن به جای تارخ انتخاب کرده، شخصیت جلال را برای ما باورپذیرتر کرده است. غلامرضا او را «ملائکه» خطاب میکند. نقش طاهر در «دلشدگان» نیز طبع لطیفی دارد. چه از همان ابتدا که او را در کنار دایهاش میبینیم و چه زمانی که در هتل با خسروخان رهاوی (حمید جبلی) مکالمه دارد و چه زمانی که بیمار میشود و در نقش عاشقی ناکام میمیرد. این در واقع یکی از تناقضهایی است که دوستداران دوبله شاید هرگز نتوانند از آن خلاصی یابند. در جایی که صدای طبیعی یک بازیگر ظاهرا بهترین صدایی است که باید روی صورتش بنشیند، استفاده از صدای یک دوبلور کاری میکند کارستان! برای لحظهای تصور کنیم روی تصاویر طاهرخان در گفتوگو با دایه و دیگران، صدای خسروشاهی به عنوان صدایی آشنا روی صورت تارخ به گوشمان میرسید. از سوی دیگر با وجود این که صدای دوبلور را روی صورت عبدی در «مادر» شنیدهایم، شاید انتظارمان این بود که این بار هم صدای دوبلوری را بر صورت او میدیدیم. این در حالی است که صدای خود عبدی (از نظر دوبلهبازها، در کمال تعجب!) روی صورت خودش جواب میدهد. به خصوص نگاه کنیم به جاهایی که آقافرج از روی سادگی ذاتیاش به خودش میگوید تشریف آوردم یا کلمهها را پسوپیش میکند و سرانجام درستش را میگوید.
واپسین نکته درباره فیلم برمیگردد به ترکیب همچنان درخشان موسیقی حسین علیزاده، صدای استاد شجریان و اشعار مرحوم فریدون مشیری که تقریبا میشود گفت از فیلم جدانشدنی هستند و در هماهنگی کامل با روایت علی حاتمی قرار میگیرند.