«خاک آشنا» همچون دیگر آثار فرمانآرا در باب مرگ و زندگی حرفهایی دارد که عمدتا همسو با نگاه رسمی نیستند.
توجه: خطر لو رفتن داستان فیلم
«خاک آشنا» تازهترین اثر بهمن فرمانآرا از جمله فیلمهای پر حاشیه سالهای اخیر سینمای ایران است، که بیش از دو سال از تاریخ تولید آن میگذرد. فیلمی که در این دو سال حواشی بسیاری را از سر گذراند تا عاقبت رنگ پرده را ببیند. «خاک آشنا» همچون دیگر آثار فرمانآرا در باب مرگ و زندگی حرفهایی دارد که عمدتا همسو با نگاه رسمی نیستند. از این رو برخی صحنههای فیلم با جرح و تعدیلهایی روبرو شدهاند، که نسخه نمایش عمومی را با کاستیهایی مواجه کرده و تماشاگر در برخورد با این اثر، به پرسشهایی بیپاسخ میرسد. اما ماجراهای حاشیهای «خاک آشنا» سال گذشته و با شرکت فیلم در مراسم دوازدهمین جشن خانه سینما آغاز شد. جایی که فیلم برای نخستین بار برای هیات داوران جشن خانه سینما به نمایش در آمد و در دوازده رشته دریافت تندیس خانه سینما شد. چهار جایزه بهترین کارگردانی، بهترین صداگذاری و میکس (محمدرضا دلپاک و محمدرضا نریمیزاده)، بهترین تدوین (عباس گنجوی) و بهترین موسیقی متن (کارن همایونفر) حاصل حضور «خاک آشنا» در جشن خانه سینما بود. علاوه بر آن نیکو خردمند برای بازیگری در نقش مکمل و رویا نونهالی برای بازیگری در نقش اول زن این فیلم مردانه، در ردیف نامزدها قرار داشتند. این نامزدیها و جوایز کنجکاویها را برای دیدن فیلم افزایش داد اما در نهایت «خاک آشنا» در جشنواره فیلم فجر به نمایش در نیامد. چرا که مسئولان جشنواره، نمایش فیلم را منوط به اصلاحات و تغییراتی در صحنهها، گفتوگوها و حوادث داستان فیلم دانستند. از سوی دیگر فرمانآرا هم حاضر نشد حتی یک فریم از فیلم را حذف کند. به این ترتیب سرنوشت اکران عمومی فیلم هم برای مدتی نامعلوم به محاق رفت. تا عاقبت نسخه جرح و تعدیل شده فیلم از اواسط مرداد ماه روی پرده سینماهای تهران رفت.
در «خاک آشنا» (بر وزن درد آشنا) نامدار (رضا کیانیان) نقاش و هنرمندی است که در گریز از هیاهوی تهران به روستای زادگاهش در کردستان پناه برده و سالهاست به خلق آثار هنری خود مشغول است. ورود خواهرزاده جوانش بابک (بابک حمیدیان) که معتاد است و از سوی مادر لاابالیاش (بیتا فرهی) هم طرد شده به روستا، در کنار وقایعی که در روستا رخ میدهد باعث تغییری شگرف در زندگی میشود و او را به بازنگری در شیوه زندگیاش سوق میدهد. روزی زنی سالخورده (نیکو خردمند) که مدیر یک نمایشگاه هنری در تهران است و سالی یک بار برای خرید نقاشیهای نامدار به سراغ او میآید، همراه با شبنم (رویا نونهالی) دلدار سابق نامدار به روستا وارد میشوند. ملاقات کوتاه نامدار پس از سالها با معشوق قدیمی روحیه او را دگرگون میکند. به ویژه آن که مدتی بعد نامدار میفهمد که شبنم به علت ابتلا به سرطان به زودی خواهد مرد. از سوی دیگر به نامدار خبر میرسد که یکی از دوستان قدیمیاش که به طور غیرقانونی قصد عبور از مرز را داشته در نزدیکی خانه او کشته شده است. بابک هم به دختری محلی علاقهمند شده، با توجه به نامزدی او با پسر عمویش دچار دردسرهایی میشود. در پایان قصه نامدار دیگر آن آدمی نیست که در ابتدای فیلم با او آشنا شده بودیم.
البته بخشهایی از فیلم (به ویژه خرده داستان دوست صمیمی نامدار و مرگش) در نسخه نهایی اکران به کلی حذف شدهاند. اما در همین نسخه جرح و تعدیل شده هم میتوان دغدغههای شخصی بهمن فرمانآرا را که به وجه تماتیک و تکرار شونده آثار این فیلمساز بدل شده دریافت. مرگ و مرگاندیشی– به ویژه مرگ هنرمندان– از مهمترین دلمشغولیهای فرمانآراست، که در تمامی فیلم با آن مواجه میشویم.
درباره فیلمساز
بهمن فرمانآرا متولد ۱۳۲۰ اصفهان است. «خاک آشنا» هفتمین فیلم بلند این فیلمساز ۶۸ ساله پس از «خانه قمر خانم»، «شازده احتجاب»، «سایههای بلند باد»، «بوی کافور عطر یاس»، «خانهای روی آب» و «یک بوس کوچولو» است. او که دانشآموخته مدرسه هنرهای نمایشی لندن و فارغالتحصیل رشته کارگردانی سینما از دانشگاه کالیفرنیای جنوبی است، فعالیت سینمایی را از سال ۱۳۵۰ با کارگردانی فیلمهای مستند و کوتاه آغاز کرد. «خانه قمر خانم» نخستین فیلم بلند فرمانآرا در مقام کارگردان است که در سال ۱۳۵۱ و با نقشآفرینی پروین ملکوتی و علی اکبر آقاجانی جلوی دوربین رفت. دو سال بعد فرمانآرا «شازده احتجاب» را ساخت که یکی از مهمترین فیلمهای سینمای ایران در دهه پنجاه شناخته میشود. فیلمنامه «شازده احتجاب» از روی رمانی به همین نام نوشته هوشنگ گلشیری از دوستان نزدیک فرمانآرا اقتباس شده و با همکاری خود گلشیری به رشته تحریر در آمده بود. فیلم، داستان زوال خاندان قاجار را به تصویر میکشید و ماجرای شازده احتجاب آخرین بازمانده قاجار را روایت میکرد، که در نهایت خبر مرگش را از زبان پیشکارش می شنود. «شازده احتجاب» در سومین جشنواره بینالمللی تهران جایزه بهترین فیلم را دریافت کرد. جمشید مشایخی، فخری خوروش، نوری کسرایی، ولی شیراندامی، حسین کسبیان، فیروز بهجتمحمدی و پروین سلیمانی از جمله نقشآفرینان این فیلم بودند.
پس از آن فرمانآرا «سایههای بلند باد» را در سال ۱۳۵۷ و در بحبوحه انقلاب و با بازی فرامرز قریبیان و سعید نیکپور جلوی دوربین برد. فیلمی که در جشنواره کن سال ۱۹۷۹ نیز حضور داشت. پس از پیروزی انقلاب، فرمانآرا نزدیک به دو دهه در آمریکا و کانادا زندگی کرد و از آنجا فیلمی نساخت. او که اواسط دهه هفتاد به وطن بازگشته بود، چهارمین فیلم بلند خود را پس از ۱۹ سال وقفه با عنوان «بوی کافور عطر یاس» در سال ۱۳۷۸ ساخت. فیلمی که در هجدهمین جشنواره بینالمللی فیلم فجر به نمایش درآمد و در ۱۰ رشته نامزد دریافت سیمرغ بلورین شد. ضمن آن که توانست هفت جایزه از جمله بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، بازیگر مکمل زن، فیلمبرداری و موسیقی متن را به خود اختصاص دهد. «بوی کافور عطر یاس» در چهارمین جشن خانه سینما هم درخشید و دو تندیس گرفت.
«بوی کافور عطر یاس» داستان فیلمسازی را بازگو میکند که پس از سالها به ایران بازگشته و قصد دارد به سفارش تلویزیون ژاپن، مستندی درباره آداب و رسوم پس از مرگ ایرانیان بسازد. چهارمین فیلم بلند فرمان آرا از جمله موفقترین آثار سینمایی اوست که در جشنوارههای بینالمللی برلین، استانبول و مونترال به ترتیب جایزههای نتپک، جایزه فیپرشی و جایزه بزرگ هیات داوران را به خود اختصاص دهد. دو سال بعد فرمانآرا «خانهای روی آب» را ساخت که در بیستمین جشنواره فیلم فجر، نامزد پنج سیمرغ بلورین شد و هر پنج جایزه را در رشتههای بهترین فیلم، بهترین بازیگر نقش اول مرد (رضا کیانیان)، بازیگر نقش مکمل مرد (عزتالله انتظامی)، بازیگر نقش مکمل زن (بهناز جعفری) و بهترین طراحیصحنه را به خود اختصاص داد. «یک بوس کوچولو» ششمین اثر این کارگردان است که در سال ۱۳۸۳ ساخته شد. در این فیلم رضا کیانیان و جمشید مشایخی نقش دو نویسنده سالخورده و مشهور را بر عهده داشتند. از شخصیت این دو نویسنده برداشت ها و ارجاعات بسیاری صورت گرفت و گروهی آن دو را تصویری سینمایی از ابراهیم گلستان و اسماعیل فصیح دانستند. علاوه بر آن «یک بوس کوچولو» حواشی دیگری هم داشت. از جمله آن که اعلام شد در مراحل تولید این فیلم، داربستهای مربوط به مرمت مقبره کورش در پاسارگاد باز شده و به بخشی از این مقبره آسیب وارد آمده است. گرچه در نهایت مشخص نشد ماجرا از چه قرار است و آیا فرمانآرا و گروه تولیدش در این زمینه مقصر بودهاند یا نه.
بازیگری
فیلمنامههای بهمن فرمانآرا معمولا برای بازیگران خود فرصتهای مغتنمی به وجود میآورند تا با حضور در این آثار تواناییهای خود را به منصهظهور برسانند. اغلب فیلمهای این فیلمساز گزیده کار که در آستانه هفتاد سالگی، تنها هفت فیلم بلند سینمایی را در کارنامه دارد، به لحاظ بازیگری در مرتبهای شامخ و قابلتامل قرار میگیرند. تا آنجا که اغلب فیلمهای او، در زمینه بازیگری در جشنوارههای گوناگون برنده جایزه یا دستکم نامزد دریافت آن شدهاند. به همین دلیل اغلب بازیگران طراز اول سینمای ایران به حضور در آثار فرمانآرا تمایل بسیاری نشان میدهند. هر چند او معمولا میکوشد با گروه ثابتی از بازیگران که با شیوه کارگردانی و شخصیتپردازی او آشنا هستند و امتحان خود را پیشتر با موفقیت پس دادهاند، همکاری کند. به عنوان مثال میتوان به جمشید مشایخی و در سالیان اخیر رضا کیانیان و رویا نونهالی اشاره کرد، که در اغلب آثار او حضور یافتهاند.با توجه به این نکات بررسی و تحلیل بازیهای بازیگران «خاک آشنا» خالی از لطف نخواهد بود.
رضا کیانیان
این بازیگر توانمند سینمای ایران نخستین بار همکاری با بهمن فرمانآرا را با نقش کوچک و حاشیهای وکیل و دوست بهمن فرجامی در فیلم «بوی کافور عطر یاس» آغاز کرد. دو سال بعد کیانیان با افزایش وزن خود نقش دکتر سپیدبخت شخصیت اصلی فیلم «خانهای روی آب» را بازی کرد. نقشی که سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول جشنواره فجر را برایش به ارمغان آورد. همکاری کیانیان با فرمانآرا چنان برای هر دو طرف رضایتبخش بود، که سه سال بعد کیانیان در فیلم «یک بوس کوچولو» با گریمی سنگین نقش نویسندهای هشتاد ساله را ایفا کرد و حاصل کار نیز به رغم فاصله سنی حدودا سی ساله کیانیان با نقش، چشمگیر مینمود. کیانیان در «خاک آشنا» نیز نقش هنرمند و نقاشی سالخورده را بازی میکند. شخصیتی منزوی و بدبین که از جنجالهای زندگی در پایتخت و حاشیههای جامعه هنری و روشنفکری به تنگ آمده و به کنج عزلت در روستای دور افتاده زادگاهش در کردستان روی آورده است. چهرهپردازی کیانیان با موهای پرپشت و یک دست سفید و چینهای دور چشم که برق نگاهش را جلوهای تازه داده مهمترین نکته شیوه ورود به نقش و بازی اوست.
کیانیان در ایفای نقش نامدار از حالت چشمهای خود بهره زیادی برده است. او در مواجهه با هر موقعیتی با تنگ و گشاد کردن مردمک چشم یا نگاههای خیره و گاه خشمگین، تسلط خود بر موقعیت دراماتیک و صحنه را القا میکند. لرزش صدای کیانیان در چند صحنه و گریستن ناگهانیاش بر مرگ دوست از دست رفته در کنار چابکی و حرکات شخصیت نامدار، که او را پیرمردی سرحال و سرزنده نشان میدهد از این کاراکتر، شخصیتی منحصر به فرد و به یاد ماندنی ارائه میدهد.
صحنه رویارویی نامدار با شبنم عشق ناکام قدیمی پس از سالها، یکی از نمونههای بارز درک صحیح کیانیان از نقش و اجرای مناسب او از این لحظه است. او با شنیدن صدای شبنم، بدون حرکت سر خود را به سوی او میچرخاند، مردمک چشمهایش به حالت بهت و تعجب گشاد میشود و ناخودآگاه آهی میکشد. سپس با نگاهی خیره و در حالی که پردهای از اشک چشمانش را پوشانده مینشیند. جایی دیگر و در مواجهه با دوستان بابک که شبانه و پنهانی به خانهاش آمدهاند، جلوهای دیگر از زبان بدن و حرکات چشم را با کمترین تحرک فیزیکی به نمایش میگذارد و ضمن نمایش غافلگیری، بارقهای از اقتدار و جدیت را به تصویر میکشد.
در صحنههایی که نامدار در آتلیه نقاشی خود حضور دارد با چابکی و تمرکز دقیق بر کارش، عشق و علاقهاش به نقاشی را در مییابیم که تا چه حد در قالب کار هضم شده است. مهمترین صحنههای حضور او جلوی دوربین، لحظههای همراهی او با بابک خواهرزادهاش است. او در این لحظهها حسی از بیتفاوتی، نفرت و سردی را بروز میدهد، که به تدریج و با ایجاد صمیمیت میان این دو از میزان این سردی و بیتفاوتی کاسته میشود. در مجموع رضا کیانیان در این نقش بازی قابل قبولی ارائه میدهد. هر چند شاید شخصیت نامدار در فیلم «خاک آشنا» در کارنامه پر بار بازیگری کیانیان جایگاه برجستهای نداشته و در رده نقشآفرینیهای بالای متوسط این بازیگر قرار میگیرد.
بابک حمیدیان
بابک حمیدیان از جمله بازیگران جوانی است که کار خود را جدی میگیرد و اگر نقش و فیلم قابلیت آن را داشته باشد، بازیهای قابل توجهی ارائه میدهد. حمیدیان در فیلم قبلی فرمانآرا یعنی «یک بوس کوچولو» نقش کوتاه اما تاثیرگذار نوره شبلی (جمشید مشایخی) را ایفا کرده و بازی خوبی را به نمایش گذاشته بود. در «خاک آشنا» نقش حمیدیان محوری و اصلی است. او نقش خواهرزاده نامدار را به عهده دارد. جوانی معتاد و لاابالی که قربانی خانوادهای فروپاشیده است. مادرش زنی بیتوجه و بیخیال است که پس از چهارمین ازدواج میکوشد به هر طریق ممکن از دست پسرش خلاص شود و پدرش سالهاست او را رها کرده و تمایلی به دیدارش ندارد. بابک ناچار است مدتی را پیش نامدار بگذراند، اما هر آن میخواهد از این موقعیت خلاص شود. ولی هر چه میگذرد به شرایط تازه علاقهمندتر میشود و در نهایت تصمیم میگیرد بماند. بابک در فیلم نماینده نسل جوان است که رو به تباهی میروند. جوانانی که پایبندیهای اخلاقی و عرفی نسل پیش از خود را ندارند و همین امر به شکافی عمیق میان آنان و پدرانشان تبدیل شده است. استفاده از حلقهای که بر ابرویش فرو کرده، همراه داشتن دائمی دستگاه MP3 و مصرف موادمخدر به شخصیتپردازی او کمک رسانده، اما علاقهاش به مطالعه (حتی از سر بیکاری)، دلباختن به دختری محلی و تصمیم نهاییاش برای ماندن در روستا و پرداختن به کشاورزی، نشان از آمادگیاش برای برونرفت از وضعیت ناخوشایند کنونی دارد. بابک حمیدیان برای ایفای این نقش اصلی و محوری تلاش مضاعفی به خرج نمیدهد و بازی راحت و روانی ارائه میدهد. همین امر به باورپذیری نقش او یاری فراوان رسانده است.
بیتا فرهی
بیتا فرهی نیز قبلا در «خانهای روی آب» نقشی کوتاه و گذرا بر عهده داشت. فرهی در این فیلم نقشی را بازی میکند که کمتر در کارنامه حرفهایاش به یاد میآوریم. زنی سبکسر و اندکی ابله متعلق به طبقه خردهبورژوای جامعه، که نهایت آمال و آرزوهایش در رهایی از دست پسر جوانش و اقامت در دوبی با همسر چهارمش که فرشفروش است خلاصه میشود. فرهی تنها در دو سکانس فیلم دیده میشود. اما در همین مدت زمان کوتاه چنان در قالب نقش فرو رفته که تماشاگر او را باور میکند. فرهی که پیشتر در قالب زنان روشنفکر طبقه بالای متوسط («هامون»، «کیمیا» و ...) و زنانی از اقشار فرودست جامعه («اعتراض») نقشآفرینیهای رضایتبخشی ارائه داده بود، این بار در نقش زنی دور از پرسونای جا افتاده بازیگری خود نیز حضوری متناسب دارد.
مریم بوبانی
مریم بوبانی از جمله بازیگرانی است که معمولا برای ایفای نقش زنان میان سال و مسنی که نقش محوری در چارچوب داستان فیلم ندارند، مناسب تشخیص داده میشود. بوبانی در «خاک آشنا» فرصت بیشتری برای عرضاندام یافته و از این فرصت بهره مناسبی هم میبرد. او در نقش خدمتکار خانه نامدار با لهجه و لباس کردی، باورپذیر است. خرابی دندانهای یکسره سیاهش با چهرهپردازی مناسب نیز در ایفای این نقش به سراغش آمده و چون اغلب خدمتکاران فیلمهای بهمن فرمانآرا، (زندهیاد حسین کسبیان در «بوی کافور عطر یاس» و محسن قاضیمرادی در «خانهای روی آب») حضوری شیرین دارد.
رویا نونهالی
نونهالی هم همکاری خود را با فرمانآرا از دو نقش کوتاه در فیلمهای «بوی کافور عطر یاس» و «خانهای روی آب» آغاز کرده و در فیلم نخست، به جایزه بهترین بازیگر زن نقش مکمل نیز دست یافته است. این بار نونهالی بر خلاف دو نقشآفرینی پیشین در آثار فرمانآرا (که در آنها نقش زنانی مستاصل و قربانی شده از طبقات فرودست جامعه را ایفا میکرد) نقش زنی از طبقه روشنفکر بالای متوسط را بر عهده دارد که روزگاری دلداده نامدار بوده و پس از ابتلا به سرطان برای دیداری کوتاه نزد او میآید. نونهالی برای ایفای این نقش از ویژگیهای صدای خشدار خود نهایت استفاده را برده و با نگاههایی پنهانی نامدار را میپاید. حضور نونهالی در این نقش کوتاه بد نیست به ویژه آنجا که در شبی مهتابی در محوطه بیرونی خانه نامدار، با او از گذشتهها حرف میزند و گاه مشاجرهای خفیف با او به راه میاندازد.