نقدهای مهیار محمد ملکی

  • ( 2 امتیاز مشارکت ) - 1396/09/29

    عاشقانه پر تکرار: اسب سفید پادشاه فیلمی به کارگردانی محمدحسین لطیفی و تولید سال ۱۳۹۳ می‌باشد فیلم دربارهٔ دختر جوانی به نام ماری است که پس از چند ماه از زندان آزاد می‌شود و در صدد یافتن نامزد خود بر می‌آید. او برای یافتن نامزدش و خروج از بحرانی که در زندگی گرفتار آن شده دست به دامان یاشار دوست سهیل می‌شود؛ اما طولی نمی‌کشد که در می‌یابد که سهیل در شرف ازدواج با دختر دیگری است یک عاشقانه پر تکرار ... اخرین ساخته سینمایی محمد حسین لطیفی کار به شدت ضعیف و خجالت اوریست این کار ضمن بهره گیری از یک ایده همیشه پر تکرار در پرداخت به هیچ عنوان تازه و نو عمل نکرده است به عبارتی برگ برنده این کار همان پرداخت بود که در این کار به شدت عقب گرد دارد و از فیلم های هم مرتبه خود بسیار پایین تر است ایده همان ایده اشنای سینمای دهه هفتاد و شایدم هشتاد هست که امروز روز به غیر از ایران در سینمای ترکیه نیز به کرات استفاده شده و مورد استقبال قرار میگیرد حالا خود ایده چیست ؟در هم تنیدگی عاشقانه به عبارت دیگر شخصی عاشقانه ای با شخصی دارد اما ان شخص عشق خود را جای دیگری یافته است ... به نظر من این ایده انقدر زیبا و جذاب است که در عین سادگی تکرار و تکرار گردد اما این تکرار زمانی جالب توجه است که هم شیوه روایت داستان قدرتمند و پر زور باشد هم شخصیت پردازی در خور باشد تا با یک همذات پنداری خوب مخاطب به مرور درگیر قصه و ادمک هایش شده و از ان لذت ببرد سوال مهم چه میشود که یک سریال ترکی با مضامین مشابه انقدر محبوب میشود که مردم ما به سمت انها جذب میشوند ؟ پاسخ این سوال را اینگونه به عرض میرسانم چند دلیل عمده دارد که به صورت تیتر وار به ان اشاره ای میکنم ۱:نبود ممیزی به شکلی که در ایران وجود دارد ۲:بازی های جالب توجه و گاها خیره کننده ۳:شخصیت پردازی های در خور ۴:روایتی شیرین از عاشقانه های خود ۵:دست گذاشتن روی المان هایی که بسیار مورد توجه مردمان کشور های خاورمیانه و یا امریکای جنوبی میباشد المان هایی مثل خیانت یا عاشقانه های بی فرجام و.... اما همه اینها زمانی جذاب میشود که کارهایشان با یک تدوین خوب و موسیقی خوب امیخته میگردد به عبارتی فیلمنامه نویس و سازنده اثر به طور کامل به طبع و میل مخاطب خود واقف میباشند خب کمی از سریال های ترکی فاصله بگیریم و رجوعی مجدد به فیلم اسب سفید پادشاه داشته باشیم اساسا ساخته اخر لطیفی را میتوان به صورت عمده به سه بخش تقسیم کرد بخش اول :پیش در امد قصه میباشد یعنی زمانی از کار که لطیفی هم در مقام فیلمنامه نویس هم کارگردان به این کار اختصاص میدهد تا ضمن شناساندن کاراکتر های خود مخاطب را به شخصیت اصلی قصه یعنی مریم نزدیک کند این پیش در امد یک زمان نسبتا طولانی برابر سی دقیقه را در بر میگیرد در این زمان سی دقیقه ما زندانی را میبینیم که اصلا زندان نیست یعنی نه بازی ها به ما حال و هوای زندان میدهد نه تیپ و سرو وضع انها اینچنین فضایی را به خاطر ما میاورد بعد از زندان هم ما با شخصیت مریمی اشنا میشویم که بسیار شیطنت امیز عمل میکند و به دنبال سهیلی است که او را دوست دارد این شیطنت در کاراکتر مریم به حدی بی منطق و غیر قابل توجیه است که علیرغم ضربات شدید روحی که وی در ماجرای عشقی اش متحمل میگردد اما همچنان او را همراهی میکند ماجرای عشقی سهیل و مریم یکی از دو گره به ظاهر پر سر و صدای قصه میباشد اما از انجا که ما شناخت کافی و درستی از پیشینه ان نداریم نمیتوانیم درک و ارتباط درستی با ان داشته باشیم ضمن اینکه بازی نابازیگری که نقش سهیل را ایفا میکند بسیار پر نقص میباشد مورد بعدی که در بخش پیش در امد میتوان به ان اشاره داشت ریتم کمیک و کمدی کار است که تقریبا از نیمه رها میگردد یعنی کمدی ای به کار ورود میکند که هیچ اصالت وجودی درستی نداشته ومعنا و مفهومی ندارد در بحث نوع تصویر برداری باید اشاره داشت که به هیچ عنوان کارگردانی درستی را شاهد نیستیم این بدین معنا میباشد که ما قصه را با قهرمان ان یعنی مریم شروع میکنیم و قراره همه چیز از دید او جلو برود اما اینطور پیش نمیرود به عبارت دیگر نوع ورود و خروج کاراکتر ها در قاب بندی پلان هااین موضوع را به یاد ما نمیاورد که همه چیز از دید مریم جلو میرود بعد از گذر زمان سی دقیقه ای ارام ارام وارد لایه بحران قصه میشویم لایه بحران دقیقا قسمتی از قصه است که مخاطب میبایست به طور چشمگیری درگیر مباحث محتوایی ان گردد اما لطیفی در این قسمت هم خوب کار نکرده است چرا که لایه بحران به شکل بسیار ضعیفی خودش را در دل قصه نمایان میکند در بحث بحران میبایست به یک موضوع توجه ویژه داشت و ان اینکه این لایه از قصه زمانی جالب توجه میباشد که به هیچ عنوان رد پایی از ان را در پرده قبل که پیش در امد قصه میباشد شاهد نباشیم یعنی لایه بحران به شکل یک شوک عموما غیر قابل باور و درگیر کننده در دل قصه گنجانده گردد سوال در ساخته اخر لطیفی در لایه بحران چه چیزی را شاهد هستیم ؟ پاسخ بدین صورت میباشد که در این قسمت ماجرای عاشقی مریم و خیانت سهیل را شاهد هستیم این وسط پسری به اسم سعید هم که برادر شوهر خواهر مریم میباشد نیز عاشق اوست اما این عشق به نوعی همیشه خاموش میماند در این بین میتوان به جامپ کات های بسیار بد که به نوعی پرش تصویری محسوس قلمداد میگردد اشاره داشت این پرش ها به حدیست که ریتم کار را دچار افت میکند عاشقانه غلط و بدون پشتیوانه منطقی سهیل و مریم که محوریت قصه را تشکیل میدهد تنها به دیالوگ نویسی یا بازی بد,محدود نمیشود این قضیه زمانی بالا میگیرد که ما در میابیم کنش ها و واکنش های کاراکتر ها نیز از هیچ منطق داستانی پیروی نمیکند نمونه اش رگ زدن دست مریم و رها کردن او توسط سهیل در بین راه میباشد این اتفاق واقعا کجای یک رابطه عاشقانه حتی به صورت یک طرفه میباشد اساسا این یک طرفه بودن رابطه از کجا میاد ؟ماجرای زندان چه بود ؟چرا سهیل انقدر پست است ؟چرا بین این دو ادم انقدر فاصله افتاده است ؟ همه این سوالات و خیلی سوالات دیگر بی پاسخ میماند لطیفی برای اینکه روی احساسات مخاطب ایرانی دست بگذارد مرگ سعید را به شکل دلخراش در دل قصه قرار داده است اما چون شخصیت پردازی عاشق پیشگی سعید بسیار ضعیف است هیچ وقت مرگ وی برای مخاطب پر اهمیت جلوه نمیکند ادامه اش هم که حال و احوال سیاه پوش و خراب مریمی است که معلوم نیست برای سعید ناراحت است یا اشفتگی حال خود هر چه هست هیچ حس و حال خوبی به مخاطب نمیدهد نقطه عطف یا نقطه پرتاب به پرده سوم و پایانی مشاهده کارت دعوت عروسی سهیل و بیتا میباشد که انتظار میرفت این قضیه به شکلی جذابتر در دل قصه گنجانده شود اما این مورد نیز مانند موارد دیگر از سر بی حوصلگی و به صورت پرشتاب قرار داده شده است وسط کلاف سردرگم در هم تنیده شده عاشقی سعید و مریم .عاشقی مریم و سهیل .عاشقی سهیل وبیتا عاشقی دیگری را شاهدش هستیم و ان عاشقی یاشار و مریم میباشد که اتفاقا این عاشقی فریب لطیفی برای مخاطب بوده تا در پلان پایانی ما را حسابی غافلگیر کند این موضوع نسبت به بقیه موضوعات کمی بهتر است بازی بازیگران به حد زیادی تیپ شده و تکراریست مثل بازی مجید یاسر یا الناز شاکردوست قبل از اینکه به پلان های پایانی ورود کنم بد نیست اشاره ای مجدد به مرگ سعید داشته باشم باید قویا عرض کنم که مرگ سعید فقط حذف حلقه ای از قصه جهت سر راست کردن موضوع است گره ای که ورود و خروجش خیلی تاثیری بر روند بسیار ضعیف و غیر ریتمیک قصه ندارد با این حال بعد از مرگش شاهد پلان های زاید و اضافی ای هستیم که هیچ جذابیتی در بحث محتوایی ندارد سکانس پایانی خیلی بد است مریم مقابل تالار با چشمان گریان کات به اتومبیل بدون ترمز کات به عروسی و سهیل و بعد صدای تصادف کات به اینده و ایجاد حس غافلگیری در پلان یاشار با بچه در بغل و بعد ورود سهیل روی ویلچر به قصه و اینکه مریم در نهایت به عشقش رسید باید به عرض برسانم پایان کار فاجعه بود جمع بندی نهایی اخرین ساخته لطیفی نه در ایده و نه در پرداخت موفق عمل نکرده است این پروژه همچون پروژه های دیگر بفروش (نه پر فروش)سینمای ایران سعی داشت ضمن به کارگیری هنرمندان چهره به جذب مخاطب و تماشاچی خود بپردازد تا عاشقانه ای دلپذیر را به نمایش در بیاورد اما خروجی اثر را میتوان یک شکست بزرگ و نقطه افولی در پرونده کاری لطیفی قلمداد کرد

  • ( 2 امتیاز مشارکت ) - 1396/09/29

    بیداری یک رویا: بیداری جز کار هایی است که نه میتوانی از ان بد بگویی و نه به ستایش ان بپردازی بلکه این اثر فرزاد موتمن توانسته ضمن جلب مخاطب از حیث موضوع و گیرایی خوب سناریو و بازی های قابل قبول ما را به نوعی از خطا و اشتباهاتش دور کنه در بحث محتوای داستانی باید عرض کنم قصه در مورد عاشقانه مادرو فرزندی است که به نوعی با موضوع مرگ گلاویز میشوند قصه همزمان در دو زمان روایت میشود یکی سال ۶۳ و دیگری سال ۸۷ خب اگر بخواهیم ی کمی با هم خودمونی باشیم باید بگم موضوع و ایده بسیار تکراری است به این معنا که قصه های با این موضوع زیاد ساخته و پرداخته شده نمونه های فارسی زبان ان میتوان به کار مسیر سبز اشاره کرد و نمونه خارجی اش به کار مشهور روح اشاره داشت که عمده انها فوکوس روی بحث عواطف خود روح بعد از مرگ دارند اما خب از نظر من به هیچ کدام از این موارد نمیتوان خرده گرفت چرا که سینما و تلویزیون بخشیش مختص کار هایی است که یا تکرار یا تلفیق سوژه های پیشین میباشند پس چیزی که باعث جذاب تر شدن یک کار میشه نوع پرداخت و ایرانیزه کردن ان است که در این مورد فیلم تاحدی موفق بوده است فیلمنامه با توجه به ماهیت و خط سیر خوب داستانیش و داشتن سه پرده قطع به یقین کلاسیک است پرده اول :ارامش :۱۰تا ۱۵ دقیقه ابتدایی , و بحث خوب پرداخت شخصیت ها تا وقوع تصادف نقطه عطف اول :وقوع تصادف پرده دوم : حدود چهل تا پنجاه دقیقه بعدی به بحران هویت قهرمان فیلم اختصاص پیدا میکند نقطه عطف دوم.:برملا شدن راز و رمز هویت قهرمان اصلی فیلم پرده سوم :حدود ۱۰ تا ۱۵ دقیقه پایانی فهم حقایق و حرکت به سمت نقطه پایانی فیلم نکات مثبت : ۱:بازی های واقع گرایانه ۲:موسیقی خوب و همراه فیلم ۳:تروکاژ (جلوه های ویژه) خوب و قابل قبول ۴:چرخش دوربین و حرکت دوربین به درستی انجام میشد به نوعی مارو با حال و هوای قهرمان اصلی اشنا میکرد تا بحث همزاد پنداری که یک اصل برای جذب مخاطب است راحت تر اتفاق بیافتد نکات منفی : ۱:کارگردانی از حیث فضا سازی سال ۶۳ به غیر از مرحله تصویر برداری امبولانس خیابانی دچار لغزش شدید است به این معنا در نوع بک گراند و حتی بحث اتالوناژ که به نوعی به بحث تدوین مربوط میشود باید گفت رنگ ها خیلی شارپ هستند و بک گراند هم تصاویر اشنای سال ۶۳ نمیباشد در مجموع فیلم بدی نیست اگر تمایل داشتید با خرید نسخه اورجینال حمایت بفرمایید

  • ( 2 امتیاز مشارکت ) - 1396/09/29

    محافظان بدون مرز: بادیگارد .... محافظ یا بادیگارد ؟ظاهرا فرق زیادیست بین این دو واژه حیدر میگفت اولی معتقد است و دومی مزد بگیر کوتاه شده همه جملات میشه این جمله :شاهکار دیگری از استاد حاتمی کیا استاد نشان داد که حماسه اژانس شیشه ای چیزی نیست که فقط به یک محدوده زمانی مربوط بشودو امروز روز همچنان ادامه دارد هشت سال جنگیدیم تا بدست بیاوریم انچه که روزی بدست امدنی نبود حتی در خیال اما چه چیزی باعث میشود که سربازان دلیر این مملکت صادقانه بجنگند ساده ترین پاسخ میشود :باور و اعتقاد اعتقاد به چه چیزی ؟اعتقاد به چیزی قدرتمند تر از همه عالم هستی بادیگارد قصه همان باور ها و اعتقاد ها در عالمی است که همه نقطه اش .پر شده از بوی نمیشود ها میگویند نمیشود اما حیدر ذبیحی و امثال حیدر ها تکرار بدون نقض همان سربازان پنجاه و هشت هستند که اعتقادشان را باور داشتند شاید دو خطی داستان را بشود اینطور روایت کرد میجنگیم برای باور به همه اعتقاد ها فارغ از تمام بازخورد ها و ری اکشن ها قصه انقدر زیبا و دل انگیز و جذاب است که زمان تماشای ان نتوانستم یک لحظه از صفحه تلویزیون چشم بردارم و دایما استاد را برای خلق این اثر تحسین میکردم در بحث کارگردانی باید خیلی کوتاه و مختصر عرض کنم واقعا گیرا و جذاب است پلان هایی که لانگ شات است تا پلان های کلوزاپ همه برای دلیلی درست با این فرمت به کار گرفته شده اند یعنی جایی از قصه را سراغ ندارم که استاد بدون دلیل یا تنها برای بحث زیبایی شناسی کار سراغش رفته باشد در بحث بازی ها باید بگم واقعا جذاب و درست این چینش شخصیت ها مقابل هم در جهت پیشبرد خط اصلی داستان انجام شده است به نوعی که ما در این خط سیر اصلی میتوانیم ضمن حرکت در طول با حرکت در عمق,از پیچیدگی شخصیت ها هم با خبر بشیم لایه های پنهان شخصیت هایی همچون حیدر یا ان دانشمند هسته ای و.... در بحث فیلمنامه با یک کار واقعا در جه یک طرفیم ساختار این فیلمنامه هم همانند کار اژانس یک کار سه پرده ای کلاسیک است پرده اول ارامش :حدودا ۲۰ دقیقه از زمان ابتدایی فیلم را به خودش اختصاص میدهد ما در این ۲۰ دقیقه زندگی ارام و بدون کشمکش حیدر ذبیحی را شاهد هستیم تا نقطه عطف اول که میشود بحث انفجار بمب و ماجرای دکتر صولتی پرده دوم بحران :حدودا ۵۰تا ۶۰ دقیقه از زمان فیلم را به خود اختصاص میدهد, ماجرای درگیری های فکری حیدر ذبیحی که برگرفته از نقطه عطف اول است تا نقطه عطف دوم که از نظر من دقیقا زمانیست که حیدر در تونل تیر میخورد و اون دانشمند هسته ای بر بالینش حضور پیدا میکند و بعد هم پرده سوم ارامش :حیدر میمیرد و مرگ برای حیدر معنی همان ارامش را میدهد استاد اینجا به نظرم با بحث قواعد زمانی فیلمنامه های سه پرده ای کلاسیک کاملا بازی کرده است ضمن تاکید بر این موضوع که استاد بر خلاف اثار جناب فرهادی که ساختار مدرن دارند پیرو کار کلاسیک و قهرمان محور بوده است صحبت انقدر زیاد,است که واقعا شاید حوصلتون سر برود اما در پایان به همین نکته اکتفا میکنم که واقعا حسرت خوردم که چرا نتوانستم این فیلم را در سینما ببینم

  • ( 2 امتیاز مشارکت ) - 1396/09/29

    شاید برای آخرین بار: شاید بتوان در یک جمله اینطور گفت :یک عاشقانه تلخ اما زمانی که با مباحثی اعم از بازی ها ....نوع دکوپاژ....خلاقیت در زمینه نگارش فیلمنامه نویسی مدرن ....نوع کارگردانی ....وحتی موسیقی و صدابرداری و..... رو به رو میشوید میگویید حتما با یک اثر درجه یک طرفیم نوع ساختار روایی داستان بدون شک این چنین است ارامش .بحران و بازهم بحران همانند فیلمنامه های کلاسیک سه پرده ای فارغ از رعایت ان چارچوب های زمانبندی خاصش دو نقطه عطف دارد که به دلیل افشا نشدن بخش محتوای داستانی در موردشون حرف نمیزنم در مورد محتوای داستانیش اگر اشاره مختصری داشته باشم باید اینطور عرض کنم که :زن میانسال و زحمتکشی که چهارده سال به تنهایی کار کرده و بچه خود را به دوش میکشد گرفتار عشق پسر جوانی به نام حسین شده است در ابتدای امر همه بر این باور هستیم که چگونه میتواند عشق این دو نفر واقعی میباشد یا اصلا حسین شاید به قول خواهر بزرگش سرش باد دارد و از سرش میافتد اما رفته رفته وقتی فیلمنامه از نیمه میگذرد متوجه احساس عجیب و پاک این پسر نسبت به زن میانسال میشویم حسین به حدی صادقانه صحبت میکند یا ابراز عشق میکند که تمام معادلات ذهنی ما را در خصوص نباید ها به باید ها تبدیل میکند و حالا این ما هستیم که دوست داریم حسین بابازی درخشان حامد بهداد به عشقش بابازی زیبای رویا نونهالی در نقش زیبا برسد در اخر باید اشاره کنم همانطور که عرض کردم این عاشقانه تلخ است اما شاید در مورد تلخیش نباید صحبت کرد تا با مشاهده ان در شبکه نمایش خانگی ضمن حمایت از اثار این چنینی شاهد شگفتی هایی باشیم که خوب یا بد زشت و زیبا فیلمنامه نویس این کار خانوم معتضدی و پاکروان خلق کرده اند در اخر به شما پیشنهاد میکنم علیرغم حفره های چندین و چندانی که در فیلمنامه ملاحظه میشود به خصوص در نیمه دوم ان .این فیلم زیبا را از دست ندهید

  • ( 2 امتیاز مشارکت ) - 1396/09/29

    سکوت همیشه پنهان: ۱:آشنایی و مقدمه : فیلم سینمایی نزدیک تر در واقع درام عاشقانه ای است که تمرکز اصلی اش بر فضای یک خانواده کاملا ایرانی (از جهت آداب و رسوم )و تنش هایی است که این خانواده دچارش است به نظر من از این جهت با کار ارزشمند ی روبه رو هستیم اما زمانیکه میاییم به مسیری که نویسنده این کار جهت پیش برد خط سیر داستانی استفاده کرده نگاه میکنیم لغزش های زیادی را در بحث محتوایی و اساسا انتخاب مسیر داستانی میبینیم قبل از هر چیز اسم این اثر و رابطه اش با قصه و بحث اکران را بررسی کنیم تنها جمله ای که میتوان گفت این است :خیلی هوشمندانه بود ...در دوخطی این اثر بهتر است به همان جمله علی (صابر ابر )بسنده کنیم که به مهتاب(پگاه اهنگرانی )میگوید من همه چیز را به تو در مورد خانوادم دروغ گفتم دروغ گفتم همشون مردند و الان همشون پشت اون در منتظرمون هستند که البته بعدا بخشی از این جمله دستمایه تبلیغاتی و تیزری پیدا کرد زمانی که این جمله رو میشنویم خودمونو اماده میکنیم که احیانا با یک داستان معمایی رو به رو بشیم که در ادامه میبینیم قدم های فیلمنامه نویس در جهت پیشبرد قصه پراکنده و شلخته میباشد با من مهیار محمد ملکی همراه باشید ۲:آشنایی با عوامل سازنده فیلم ۱:کارگردان :مصطفی احمدی ۲:تهیه کننده:سپهر سیفی۳:فیلمنامه نویسان:بهرام توکلی و هستی بشروتنی ۳:محتوای داستانی : قصه از همانجایی اغاز میشود که متوجه میشویم علی همه چیز را به مهتاب در مورد خانواده اش دروغ گفته است و حالا برای جبران این دروغ بزرگ مهتاب را با خانواده اش اشنا میکند اما به یک باره وارد فضای تاریک و ترسناکی از یک خانواده میشویم که پر از رمز و راز است رمز و رازی از جنس یک گذشته مبهم ..... ۴:نکات مثبت۱:موسیقی در برخی سکانس ها بسیار دلنشین نواخته شده و با فیلم همراه میشود ۲:بازی ها نه در همه سکانس ها اما در برخی خوب وواقع گرایانه است ۳:شیوه و نوع پرداخت شخصیت ها در برخی سکانس ها خیلی قابل قبول است مثل سکانس صحبت خصوصی محمد رضا (محمد بحرانی )با مهتاب (پگاه اهنگرانی) ۴:پلان هایی در جهت شخصیت پردازی خوب کاراکتر ها داریم که خبر از حال و اوضاع درونی انها میدهد ۵:در بحث محتوای داستانی یا نوع نگارش فیلمنامه میبینیم نگاه مهتاب نسبت به علی هیچ وقت تغییر جدی نداشته و همیشه اورا باور دارد حتی بعد از شنیدن ان دروغ ها که زیباست واقعا ۶:در بحث کارگردانی میبینیم جناب احمدی برای نشان دادن عواطف فردی کاراکتر ها از تکنیک کلوز اپ و محو کردن صدای بک گراند استفاده کرده که در گیرا و جذاب کردن فیلم کمک به سزایی میکند ۷:باز هم باید به بحث کارگردانی و زاویه دید دوربین و نوع دکوپاژ توجهتون رو جلب کنم که خیلی حرفه ای و با فکر انجام شده است سکانس ها خیلی سطحی شروع و تمام نمیشوند ۸:صدای بک گراند سکانس ها به زیبایی با سکانس بعدی سینک شده است ۹:قاب بندی خوب و سینمایی تصویر ۱۰:هم مدیوم لانگ شات های خوب وهم اکستریم لانگ شات های خوب دارد ۱۱:در پایان مهتاب سوالی در خصوص ماهیت اصلی بخش داستانی فیلم از علی میپرسد علی خیلی جذاب پاسخ میدهدبه دلیل اسپویل نشدن بخش داستانی صحبتی در موردش نمیکنم ۱۲:موسیقی خوب حماسی پایان فیلم که خبر از یک تغییر بزرگ میدهد ۵:نکات منفی: ۱:بازی تکراری صابر ابر :ما در سینما هم تیپ و هم شخصیت داریم تیپ یعنی تکرار نقش هایی که ما دیدیم و میشناسیم مثل تیپ داش مشتی و جاهل های قدیم شخصیت یعنی اولین بار در همان نقش دیده میشود و قبلا مشاهده نشده است حالا از این موضوعات میخواهم اینطور جمع بندی کنم که صابر ابر علیرغم بازی در کار های خوبی مثل اینجا بدون من و.. اما تیپ بازیگری خودش را دارد که همیشه به همان صورت بازی میکند مثل اینکه به فلان بازیگر بگنویند صابر ابری بازی میکنه در واقع صابر ابر فقط اسم و دیالوگهایش عوض میشود در واقع نقش همانه ... ۲:میزان والیوم موسیقی بک گراند فیلم کمی بالاست که بهتر بود در مرحله تدوین و مونتاژ به این موضوع توجه میشد ۳:در بحث ساختار فیلمنامه به نوعی اول شخص و زاویه دید مهتاب روایت میشود که بعد ساختار شکنی میکند ۴:در بحث محتوای داستانی سکوت بی جهت و بدون منطق مهتاب را پس از شنیدن دروغ علی شاهد هستیم ۵:شیوه برملاکردن راز و رمز های گذشته خانواده از زبان رعنا خواهر علی گاهی بسیار ابتدایی به نظر میرسد ۶:تقریبا بیش از نیمی از فضای قصه صرف بسته کردن دهان رعنا و اینکه میخواهم بدانم چه خبر است میگذرد و این خبر از تک گره بودن داستان و نداشتن بخش محتوای داستانی قابل توجه میدهد ۷:گره اصلی فیلم خیلی با دیالوگ های عجیب و غریب کش پیدا میکند ۸:بغض همیشگی صدای صابر ابر ۹:فیلمنامه به دلیل وجود یک خط داستانی کمرنگ و البته شخصیت پردازی تلفیقی از خرده پیرنگ و مدرن میباشد ۱۰:فضای سرد و ارام و تاریک قصه مارا به هیچ عنوان یاد یک پایان خوش نمی اندازد در حالی که عکسش مشاهده میشود ۱۱:همراهی بیش از حد موسیقی گاهی خیلی ازار دهنده است ۱۲:داستان علیرغم فضای راز الودش اما تمام اطلاعات را تا دقیقه ۴۰ رو میکند که انتظار میرفت با اخذ تدابیر بهتر اطلاعات را به صورت قطره چکانی طوری در فیلم پخش میکرد که این فضای راز الود تا پایان فیلم با مخاطب همراه باشد ۱۳:شخصیت پردازی به دلیل ازدیاد کاراکتر ها و زمان محدود به درستی انجام نگرفته و به نوعی هول هولکی میباشد ۶:جمع بندی و کلام پایانی : باید عرض کنم به دلیل پرداخت هول هولکی هم داستان هم شخصیت متاسفانه بازدهی خوبی را از فیلم شاهد نیستیم در نهایت امیدوارم با خرید این فیلم به صورت اورجینال حمایت کرده و از تماشای ان لذت ببرید ممنون از همراهی شما