جشنواره ها
سینما
بازیگران
شبکه خانگی و تلوزیون
آخرین اخبار
داغ ترین اخبار
اخبار بازیگران
اخبار فیلم ها
مشارکتکنندگان
ایجاد
راهنمای مشارکت در فیلسین
ویدیو ها
تصاویر
نقد و بررسی “فروشنده”
تقابل حادثه و اخلاق
فروشنده : تقابل حادثه و اخلاق فروشنده هفتمین ساخته اصغر فرهادی را میتوان بدون شک در جمع تمامی عناوین خوب و شایسته سینمای این مرزو بوم گنجاند فیلمی که توانست با بهره گیری از یک سینمای داستانی قدرتمند و شخصیت پردازی مناسب گامی محکم در جهت اعتلای سینمای این مرزو بوم و شناخته شدن هر چه بیشتر ان در جامعه بین الملل بردارد فروشنده قصه در هم تنیده یک تیاتر به نام مرگ فروشنده از آرتور میلر و زوج جوانیست که وضع زندگیشان ارتباط نزدیکی با بحث محتوایی این تیاتر دارد اینکه چقدر فرهادی قصه را برمبنای تیاتر میلر جلو برده شاید پاسخش دست منم نیست و باید دید تماشاچی چه برداشتی دارد ؟اما بهتر است قبل نقد بهتر فروشنده نگاهی به بحث محتوایی تیاتر مرگ فروشنده میلر بندازیم خلاصه داستان تیاتر مرگ فروشنده ویلی حدوداً شصت و چند ساله پس از یک سفر کار ناموفق به خانه اش در نیویورک بازگشته. ویلی با همسرش لیندا مشغول صحبت میشود و مشخص میشود که زندگی مشقت باری دارد. به نظر میرسد که حافظه ویلی دچار مشکل شده، گاهی خود را در گذشته و در خاطراتش تصور میکند و بدتر از همه اینکه با خودش صحبت میکند. ویلی از ای نکه پسر بزرگش بیف در کارش موفق نیست ناراضی است. بیف و هپی با هم مشغول صحبت میشوند و ناراحتی خود را از زوال عقلی پدرشان ابراز میکنند. هر دو از وضعیت شغلیشان ناراضی هستند و ایده خرید یک مزرعه در غرب را در ذهنشان میپرورانند. ویلی به روزگار خوش گذشته اش میاندیشد که پسرانش در بوستون به دیدارش میآمدند. زمانی که چارلی به ویلی گفته بود که بیف در امتحان ریاضی رد شده اما پسر خودش برنارد بسیار باهوش و موفق است. اما ویلی به این فکر میکند که پسرانش خوش قیافه تر هستند و به نظرش همین باعث موفقیتشان خواهد شد. ویلی خاطرات زیادی را به یاد می آورد، از جمله خانم فرانسیس که در بوستون با او رابطه داشته. به نظر میرسد که ویلی زمان حال و گذشته را با هم قاطی میکند و وقتی که چارلی در زمان حال به خانه ویلی میآید تا با او ورق بازی کند، ویلی با برادرش بن مشغول صحبت میشود. بن سالها پیش به دنبال زندگی خودش رفته و حسابی ثروتمند شده و ویلی آرزو میکند که ای کاش او هم با بن رفته بود. ویلی از رییسش هاوارد درخواست میکند که بازاریابی مناطق نزدیک را به او بدهد و او را به جاهای دور دست نفرستد اما در نهایت ویلی اخراج میشود. بیف هم که به دنبال شغل و کاسبی جدیدی است با شکست مواجه میشود و بدتر از همه اینکه با برنارد که ظاهراً آدم موفقی است ملاقات میکند. بیف و هپی با هم به رستوران میروند و در آن جا ویلی هم به آنها میپیوندد. در این میان مشخص میشود که زمانی که بیف به ملاقات پدرش در بوستون رفته است از رابطه نامشروع پدرش مطلع شده. ویلی در نظر بیف دیگر یک قهرمان نیست بلکه یک بازنده تمام عیار است. در خانه، ویلی به برادرش دربارهٔ نقشه اش برای خودکشی میگوید و اینکه با یک تصادف ساختگی با مرگ خودش بیمه عمر او به خانواده اش برسد. بیف به خانه میآید و ویلی را یک آدم عادی و حقیر خطاب میکند و از پدرش میخواهد او را همانگونه که هست بپذیرد. در پایان ویلی تصمیم میگیرد که دست به خودکشی بزند فروشنده در زمینه تدوین یا مباحث تکنیکال سینما مثل موسیقی های بک گراند نوع دکوپاژ و زاویه دید دوربین خیلی حرفی برای گفتن ندارد این بدین معنا نیست که در موارد مذکور خوب کار نکرده بلکه هیچ تمهیدات خاصی در نظر گرفته نشده و البته میتوان اینطورم بیان کرد که نیازی به حضورشون نبوده مثال بارزش نبود موسیقی بک گراند است با این حال هر چه هست بازی هست و دیالوگ برای همین .عمده تمرکز نقد بنده در رابطه با فروشنده روی بحث محتوا خواهد بود در بحث تیتراژ اغازین ورود به تیاتر ارتور میلر و برش هایی از طراحی صحنه تیاتر را مشاهده میکنیم این بدین معناست که فرهادی از ابتدا بذری را میکارد که در اخر کار باید برداشت کند به نوعی صحنه های تیاتر با یک رابطه موضوعی ضعیفی خط سیر اصلی قصه را همراهی میکند معمولا در بحث فیلمسازی و ایجاد جذابیت برای مخاطب میگیم فیلمساز موظف است جهت خلق یک اثر خوب و جذاب نهایتا تا قبل دقیقه ۲۰ میخ خودش را بکوبد اینکه فیلم حاوی چه مفاهیم ارزشمندی هست یا نیست در این زمان ۲۰ دقیقه اهمیتی ندارد چیزی که مهمه حضور پر رنگ خط داستانی است وقتی داستان خودی نشان داد حالا ارام ارام میشود سراغی از مفاهیم را گرفت فروشنده به درستی به بحث پیش در امد قصه اش میپردازد حالا تعریف پیش در امد چیست ؟ پیش درامد :ماکزیمم زمان ۱۵ تا ۲۰ دقیقه ابتدایی کار است که به نوعی به بحث شخصیت پردازی عموما کاراکتر های اصلی قصه و چگونگی ورود به گره اصلی یا همان بحران میپردازد خب در صحنه اغازین فیلم ماجرای لودر و خطر پایین امدن ساختمان را شاهد هستیم این موضوع سه لایه مهم را در خود گنجانده است : ۱:لایه فنی جذاب : تروکاژ خوب (شکسته شدن شیشه) اغراق در صدای بلدوزر حرکت خوب دوربین جهت ایجاد جذابیت ۲:لایه داستانی جذاب : فرهادی با طرح یک موضوع عجیب و جالب توجه میخ خودش را در همان دقایق ابتدایی جهت جلب نظر مخاطب کوباند مخاطب را به نوعی درگیر قصه کرد(بازی های خوب وواقع گرایانه) ۳:لایه مفاهیم :من به شخصه با بحث رساندن مفاهیم در غالب نماد گذاری خیلی موافق نیستم چرا که فکر میکنم این راه شاید دم دست ترین و به نوعی از مد افتاده یا حتی در سینمای حاضر غیر کاربردی است چرا که شیوه رساندن مفاهیم به گوش مخاطب میتواند خیلی در خور و شایسته تر و به نوعی با دیالوگ های درگیر کننده داستانی همراه شود مثال بارز نماد گذاری را میتوان در بحث بلدوزر و ماجرای ابتدایی دید اینکه برداشت من از این قضیه چیه خیلی قصد ورود ندارم چرا که فکر میکنم هر کسی بر اساس تجربه شخصی اش برداشتی دارد و چیزی نیست که بشه به حتم در موردش فتوایی صادر کرد اما نکته ای که باید به ان توجه داشت این موضوع است در بحث زیبایی شناسی سینما بهتر است گاهی به دنبال راه های جایگزین باشیم در ادامه یک طراحی صحنه خوب از یک خانه اسیب دیده را شاهد هستیم در این قصه فرهادی هم مثل قصه های اخیرش دیالوگ خوب و پر سروصدا بیداد میکند مثلا بیاییم نگاهی بیاندازیم به دیالوگ جالب توجه بچه ها در کلاس درس خطاب به عماد : سوال:یک آدم چطوری میتونه گاو بشه ؟ پاسخ :به مرور این دقیقا همان اتفاقیست که در بحث پیش درآمد طرح و ارام ارام تاثیرش را در زندگی کاراکتر اصلی میبینیم(آرام آرام گاو شدن ) یا بیاییم سر سکانس داخلی تاکسی و ماجرای اون خانمی که کنار عماد نشسته و میگوید لطفا جمع و جورتر بشین حتی این خانم پارو فراتر گذاشته و میگه میشه بیام جلو بنشینم تا اینجا با خود واقعه طرفیم که شاید به تنهایی فقط قصه باشد اما فرهادی جواب این سکانس را در کلاس درس عماد و از جانب عماد به شاگردش میگوید عماد میگه :اطمینان داشته باش قبلا ی مردی این کارو با این خانم کرده که او این واکنش رو نشون میده بعدم میگه غصه نخور صد سال اولش سخته خب این دقیقا همون بحث اخلاق گرایی است که فرهادی به درستی روی ان پافشاری کرده است فروشنده عموما در بحث ضرب کات ها به شیوه ای مناسب و جذاب کار کرده است در مورد بازی بازیگر ها به هیچ عنوان نمیتوان عیب یا اشکالی وارد کرد ضمن اینکه باید اشاره داشت بازی عماد (شهاب حسینی) نسبت به بقیه دوستان جذابتر کار شده است در پروسه زمانی حدود ۱۲۰ دقیقه فیلم عمده عملکرد فیلمنامه روی بحث شخصیت پردازی عماد و بازخوردش از این اتفاق تلخ است اینکه عماد قصه که یک مقداری با نرم مردم امروز کوچه بازار ما هم فاصله دارد دنیا را چطور میبیند یا چطور میتواند موضوعی به این وسعت هولناک را برای خود هضم کند ؟اینها سوالاتی است که اصغر فرهادی در فیلم فروشنده به درستی به ان پاسخ داده است اینکه عماد قصه مثل همه ما یا خیلی شبیه به اکثر ما در قبال این موضوع واکنش نشان نمیدهد میره روی بحث حضور قهرمان و قصه قهرمان محور تعریف قهرمان چیست ؟ اصولا برای قهرمان بر اساس نوع قصه تعاریف متفاوتی لحاظ میشود اما کلیتش اینطور بیان میشود وجود و حضور شخصیتی که دارای ویژگی های آرمانی باشد آرمانی که در دل مفاهیم قصه خودش را به درستی نمایان میکند خب بعضی از ری اکت ها یا واکنش ها در دل کار دیده میشود که نه در جهت پیشبرد خط سیر قصه حضور دارند و نه انکه معنا و مفهومی در جهت شخصیت پردازی کاراکتر ها دارند این المان ها هستند تا زیبایی ببخشند مثل ماجرای در اغوش گرفتن گربه توسط رعنا که به عبارتی قصه را برای تماشاچی دلنشین تر میکند در بحث تیاتر هم همراهی موضوعی به صورت خیلی سایه وار و بلد شده داریم چرا که چیزی که ما از نمایش شاهد هستیم سهمیش زندگی عماد و رعناست و سهم باقی مانده میشود خود نمایش و مفاهیم ارتباطی موضوعی آن که بیشتر به صورت نماد و نشانه در بحث نمایش حضور دارند پلان بندی ها به صورت کاملا منطقی و بدون هیچ محتوای اضافی است اساسا سینمای فروشنده سینماییست که به نوعی هم تعاریفی صحیح از سینمای داستانی به شکل قاعده مند را به همراه دارد (کلاسیک) و هم در شخصیت پردازی دو کاراکتر اصلیش هنرمندانه و جذاب کار کرده است به عبارتی فروشنده ترکیب لذت بخشی از شخصیت پردازی و داستان است اینکه چه میزان از داستان و چه میزان از شخصیت پردازی در یک پروژه به عنوان یک المان مؤثر حضور داشته باشد هنر و فن جناب فرهادیست باز هم یک گریزی بزنیم روی بحث دیالوگ : عماد :چی کار دارن میکنن با این شهر !دلم میخواست یک لودر مینداختن همه این شهرو خراب میکردن دوباره از نو میساختن ! بابک:خراب کردن و از نو ساختن اینطوریه پر واضح است این نوع دیالوگ نویسی طعنه سیاسی قلمداد میگردد اما دیالوگه خوبه چون در حد و اندازه شخصیت عماد است و مورد بعدی اینکه در بحث محتوایی حضور بی ربطی ندارد صحنه همخوانی عماد و رعنا زمان اسباب کشی به خانه جدید جز معدود صحنه هاییست که میخواد به نوعی رابطه عمیق و عاشقانه این دو نفر را قبل از شروع پرده دوم که همون بحرانه به تصویر در بیاورد اینکه اصلاحیه و سانسور تیاتر سبب دیر رفتن عماد و زود رفتن رعنا به خانه جدید و نهایتا ان اتفاق دردناک میگردد از این جهت قابل بررسی است که : گره اصلی این فیلم بر اساس اتفاق و تصادف شکل میگیرد ضمن اینکه میتوان کنار هم قرار گیری این دو موضوع را در مسیر داستان نوعی طعنه سیاسی از جانب فرهادی نسبت به وضع اشفته مملکت قلمداد کرد ما در بحث فیلمسازی و فیلمنامه نویسی به دو اصل و پرداخت درستشان توجه ویژه داریم: ۱:اصل غافلگیری ۲:اصل تعلیق در قصه فرهادی با مورد دوم بیشتر رو به رو هستیم اینکه رعنا میاد ی دیالوگی را با عماد مطرح میکند و به عماد میگوید سر راه ی سری خرده ریز از سوپر مارکت بخرد اینکه در یک پلان رعنا اماده حمام رفتن میشود در را بدون هیچ سوالو جوابی باز میکند و بعد پلان خرید عمادو میبینیم و متوجه میشویم و در را به اشتباه بازمیکند حالا اگر بازی با این دو پلان یعنی در باز شده خانه و سوپر مارکت بیشتر طول میکشید تعلیق دقیق تر و درست تر شکل میگرفت اما خب اینجا تعلیق به نوعی غافلگیری هم دارد تا حدی اساسا میتوان این موضوعم مطرح کرد که اصل ماجرای شکل گیری بحران توجیه عقلانی نداشته و غیر منطقی میباشد و براساس کمینه ها یا همان تصادفات شکل میگیرد چرا که اکثر مردم در چنین زمانی ایفونو برمیدارند و سوالو جواب میکنند ماجرای مشاهده رد خون در راه پله توسط عماد و در نیمه بازو ورود به حمام خیلی جذاب و جنایی طراحی شده است اما اینکه به یک باره بعد از اون اتفاق ما به صحنه بیمارستان پرتاب میشیم اصلا جذاب نیست بهتر بود قبل از پرتاب ی تلفنی یا تماسی از زن همسایه میدیدیم هسته اصلی اتفاق و بازی های قبلو بعدش بسیار باور پذیر و جالب توجه است (بازی خوب ترانه علیدوستی و بازی بسیار خوب شهاب حسینی) بازی بازیگران در حاشیه هم خوب و جالب توجه هست فرهادی برای ادامه قصه و پیشبرد ان باز دست به دامن یک سری المان از جنس تصادف میشود اینکه اگر فرد متجاوز سوییچش را جا نمیگذاشت داستان فرهادی جلو نمیرفت !یا مثلا اگر به جای سوییچ کارت ملی یا گواهینامه اش رو جا میگذاشت فاتحه طرف خونده شده بود و داستان تموم بود در تمامی نماهای پی او وی اشخاص یا شاهد از طریق دوربین منطق به درستی رعایت شده است خرده اکت های عماد که در جهت شخصیت پردازی وی است بسیار جالب توجه است: ۱:رانندگی پر خطای اتومبیلش ۲:نمای بسته زمان رانندگی پشت وانت برای اولین بار ۳:صدای تستر و بازخورد عماد و.... نقطه عطف اول :دقیقا زمانیست که عماد به نوعی تصمیم میگیرد وانت را در پارکینگ پنهان کرده و قضیه را خودش پیگیری کند اشک های بی امان رعنا سر سفره صبحانه با عماد که خبر از حال و احوال درونی وی میدهد دور نمایی از ساختمان نیمه خراب در بین ساختمان های بلند مرتبه شهر و رعنا را در وسط قاب تکیه داده به دیوار بالا پشت بام ومتاثر از اتفاق شاهد هستیم این ما را به نوعی یاد اون جمله و دیالوگ ابتدایی عماد میاندازه که میگفت دلم میخواد این شهرو با لودر خراب کنن و دوباره از نو بسازن به عبارتی ان خانه و سط اون ساختمان ها نماد اشفتگی و ویرانی یک شهر میباشد شاید قرار گیری ان ساختمان در میان ساختمان های بلند مرتبه به صورت تکی و تنها کنایه و طعنه ای هم بر این موضوع دارد که بطن کار خراب است و همه در ظاهر عملکرد خوبی دارند از ابتدا تا انتهای کار عمل تجاوز را در هاله ای از ابهام میبینیم: مثل جایی که عماد میگه : اتفاق بدترم میتونست برات بیافته اینکه مثلا پات لیز بخوره و سرت محکم به شیشه بخوره رعنا جواب میده کاش محکم خورده بود (ابهام در تجاوز)این ابهام تا اخر قصه هست بذر دیگر کاشته شده و دروی زود هنگام ان :ماجرای پنهان کردن پول متجاوز توسط عماد و پیدا کردن ان توسط رعنا و البته اکت بسیار خوب شهاب سر میز شام قاب بندی های دونفره خوب اشفتگی در وجود عماد در بحث کنش و واکنش را به صورت منطقی شاهد هستیم خرده پلان اکت رعنا در جهت شخصیت پردازی وی : ۱:مشاهده دزدکی همسایه ۲:بازکردن در اتومبیل وانت با مکث قابل توجه و... کودک قصه ما حضورش برای شخصیت پردازی نسبی صنم است البته کافی نیست دیالوگ های شیرین کودک سر سفره بذر خوب کاشته شده دیگر :ماجرای راهنمایی و رانندگی و شاگرد عماد که به درستی در ادامه این بذر نیز درو میشود یعنی همه وقایع با منطق داستانی روی میدهند بابک جز اون نقش های منفی دوست داشتنیست دوست داشتنی از این حیث که خود را یک دوست خوب با بک گراند هولناک قلمداد میکند ماجرای کاراگاه بازی عماد برای پیدا کردن مجید که انصافا خوب و جذاب طراحی و پرداخت گردیده است شخصیت پردازی نسبی مجید (راننده وانت جوان ) از زبان پیرمرد (پدرزن مجید) بازی بسیار واقع گرایانه پیرمرد : به حدی هم بازی و هم دیالوگ خوب است که زمان رسوا شدن هویت وی بیننده هم پا به پای عماد دچار شوک میشود در این بین باید این سوالو مطرح کنم که چرا پیرمرد ؟ خب پاسخ به این سوال ساده است فرهادی به دنبال بحث سینمای اخلاق گرا و شناساندن المان های ان در دل فیلم.هایش است اینکه متجاوز پیرمرد میشه یک وجهش میتونه شوکی باشه که قبلتر در موردش صحبت شد وجه دومش میزان حداکثر دریافت بار معنایی کلمات متجاوز (مثل ببخشید یا وسوسه شدم و...)از جانب مخاطب سینما باشد که اگر پیرمرد یک پسر جوان بود این موضوع امکان پذیر نبود اینجا این سوال مطرح میشود که ایا فرهادی به دنبال مظلوم جلوه دادن پیرمرد است پاسخ مسلما خیر است چرا که وی به دنبال انتقاد به مضامینی مثل انتقام است به خاطر همینم هست بعد ان بازجویی ها و بگیر و ببند ها باز هم رعنا و هم عماد اشفته حال میباشند و به ارامش از دست رفته زندگیشان نرسیده اند لازم به ذکر است نقطه عطف دوم زمان معلوم شدن هویت پیرمرد,متجاوز توسط عماد میباشد و پرده اخر که همان ارامش بعد طوفان میباشد به تمام اتفاقاتی اختصاص میابد که بعد از عطف دوم تا پایان قصه روی میدهد کات به تاریکی خانه قبلی و صحنه بازجویی و بعد گریم دوباره رعنا وعماد برای ورود به صحنه تیاتر که اگر صحنه نمایش مرگ فروشنده را زندگی پر فراز و نشیب عماد ها و رعنا ها تصور کنیم این صحنه گریم به مثابه این جمله است روز از نو روزی از نو جمع بندی نهایی: هفتمین اثر فرهادی با در برگیری مفاهیم خوب داستانی و موضوعی بدون شک برگ برنده ای در دفتر کاری وی محسوب میشود این اثر میتواند ضمن سرگرم ساختن شما مفاهیم خاص موضوعی خود را که به نوعی برگرفته از شیوه تفکری فرهادی,نسبت به دنیای پیرامون و جامعه فعلی ایران است به گوش مخاطب خود برساند
بسيار لذت بردم
از تماشاي يك فيلم روان و خوش ساخت از اصغر فرهادي به شدت لذت بردم، براي درك بهتر اين اثر بهتر است نمايشنامه مرگ فروشنده آرتور ميلر را بخوانيد
يك نقد...
فروشنده کیست؟ آهو زن روسپی با سپردن جسمش پیرمردی که با وانت سفید، لباس میفروشد و در نهایت قلبش از عمل غیراخلاقی به درد مي آيد و به نظر من جان می دهد عماد ، که هویت اولیه خود بعنوان یک معلم محبوب و فهیم را از دست داده و پس از صدمه دیدن از یک حادثه ناخواسته برای همسرش،به آدم تازه ای تبدیل میشود رعنا که حالا مجبور است زندگی را با روند تازه ای ادامه بدهد همه ی فروشنده های فرهادی،درحال زوالند، بدون آنکه چیزی قابل ارزش بدست آورن فرهادي باز قصد فريب تماشاگر را دارد كه تا وقتي دست پيرمرد رو نشده همه سو ظن ها به سمت راننده جوان وانت يا بابك يا حتي گمان ها به سمت همسايه ميرود؟؟ ذهن همه به سمت تجاوز ميرود تجاوز به حريم شخصي ديده شدن در حمام يا ... كه اظهار نظر در مورد آن را به ببينده واگذار ميكند در كل فيلم نامه بسيار خوب و لي داستان خيلي كند پيش ميرود
يك نظر كوچك
مثل هميشه آقاي فرهادي عزيز خالق يك اثر به ياد موندني بودند فيلم فوق العاده بازي بسيار قوي فيلمبرداري بسيار قوي و چيزي كه براي من جذاب بود فيلمنامه بود كه مثل همه فيلمنامه هاي آقاي فرهادي خاص بود